جدول جو
جدول جو

معنی سوفچه

سوفچه
ریزۀ چیزی، خرده و ریزۀ هر چیز، ریزۀ زر یا فلز دیگر، شوشۀ زر یا سیم، برای مثال به یکی لقمه که بر خوان تو کرد آن مسکین / به یکی سوفچۀ زرش مفروش کنون (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۶)
تصویری از سوفچه
تصویر سوفچه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سوفچه

سوفچه

سوفچه
شوشۀ زر. (آنندراج). شوشۀ زر و سیم، ریزۀ زر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
به یکی لقمه که از خون تو خورد آن مسکین
به یکی سوفچه زرش بفروشی تو کنون.
منجیک (از آنندراج).
، ریزۀ هر چیز. (برهان)
لغت نامه دهخدا

سوفته

سوفته
مکر. فریب. حیله، کرم گندم خوار. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان)
لغت نامه دهخدا

سوچه

سوچه
پارچه ای چهار گوش که در زیر بغل جامه دوزند بغلک، پارچه مثلث متساوی الساقین که از تریز جامه ببرند تا خشتک را بر آن دوزند
فرهنگ لغت هوشیار

سفچه

سفچه
مؤنثِ واژۀ سفچ، خربزه که هنوز نرسیده و درشت نشده باشد، خربزۀ نارس
سفچه
فرهنگ فارسی عمید

سوچه

سوچه
پارچه ای چهار گوشه که در زیر بغل جامه دوزند، بغلک، پارچه مثلث متساوی الساقین که از سر تریز جامه ببرند تا خشتک را بر آن دوزند
سوچه
فرهنگ فارسی معین