جدول جو
جدول جو

معنی سوف - جستجوی لغت در جدول جو

سوف
زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار
فرهنگ لغت هوشیار
سوف
نوعی ماهی که در دریای خزر صید می شود
تصویری از سوف
تصویر سوف
فرهنگ فارسی عمید
سوف
نوعی ماهی است
تصویری از سوف
تصویر سوف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوفی
تصویر سوفی
(دخترانه)
حکیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسوف
تصویر اسوف
تنگدل دریغا گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسوف
تصویر خسوف
ماه گرفتگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خسوف
تصویر خسوف
گرفتگی ماه چاه پر آب چاه پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسوف
تصویر خسوف
((خُ))
ناپدید شدن، واقع شدن زمین میان ماه و خورشید که موجب تیره شدن ماه می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسوف
تصویر خسوف
مقابل کسوف، در علم نجوم حائل شدن زمین میان خورشید و ماه که باعث از نظر پنهان شدن ماه می شود، ماه گرفتگی، ناپدید شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوفیا
تصویر سوفیا
(دخترانه)
سوفیه نام پایتخت بلغارستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوفرا
تصویر سوفرا
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری اهل شیراز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوفیکس
تصویر سوفیکس
پسوند، پساوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفیسم
تصویر سوفیسم
فرانسوی از لاتینی زپاکانگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفیست
تصویر سوفیست
فرانسوی از لاتینی زپاکانگر دانا نما زبانباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفله
تصویر سوفله
فرانسوی کاو نانه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دمنده آهسته خوان شخصی که از زیر صحنه نمایش یا پشت پرده جمله ها و عبارت های نمایشنامه را به بازی کنان یادآوری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفلر
تصویر سوفلر
دمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفسطیقا
تصویر سوفسطیقا
کغالطه حکمه المموهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفسطائیه
تصویر سوفسطائیه
از ریشه یونانی دانا نمایان زپاکانگران زبانبازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفسطائی
تصویر سوفسطائی
لاتینی تازی گشته دانا نما زپاکانگر (سفسطه کار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفسطایی
تصویر سوفسطایی
از فرقه سوفسطاییان سفسطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفچه
تصویر سوفچه
خرده و ریزه هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفال
تصویر سوفال
ظرف که از گل ساخته و در کوره پخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفار
تصویر سوفار
دهانه تیر که چله کمان را در آن بند کنند، سوراخ سوزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفار
تصویر سوفار
بن چوبۀ تیر که در چلۀ کمان گذاشته می شود، برای مثال تا به سوفار در زمین شد غرق / پیش تیری چنآنچه درع و چه درق (نظامی۴ - ۵۷۲) نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۱ - ۴۶)
سوراخ به ویژه سوراخ سوزن
کاسه و کوزۀ گلی، ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوفچه
تصویر سوفچه
ریزۀ چیزی، خرده و ریزۀ هر چیز، ریزۀ زر یا فلز دیگر، شوشۀ زر یا سیم، برای مثال به یکی لقمه که بر خوان تو کرد آن مسکین / به یکی سوفچۀ زرش مفروش کنون (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوفسطایی
تصویر سوفسطایی
مربوط به سوفسطاییان، مغالطه آمیز، پیرو مکتب سوفسطایی
فرهنگ فارسی عمید
((لُ))
کسی که از پشت صحنه نمایش جمله و عبارت های نمایشنامه را به هنرپیشگان یادآوری کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوفسطایی
تصویر سوفسطایی
((سُ فِ سْ))
از فرقه سوفسطایی به معنی استاد، دانشور، زبردست و خردمند، جماعتی که در قرن 5 و 6 میلادی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمی دانستند و پیروان و شاگردان خود را در فن جدل و مناظره ماهر می ساختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوفچه
تصویر سوفچه
((چَ یا چِ))
خرده و ریزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوفار
تصویر سوفار
ظرف گلی، کاسه، کوزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوفار
تصویر سوفار
سوراخ سوراخ شدن، بخش انتهایی تیر که در چله کمان گذاشته می شود
فرهنگ فارسی معین
کسی که در موقع نمایش و اپرا کلماتی را که بازیکنان باید بگویند آهسته از محل مخصوص خود به آنان یادآوری می کند
فرهنگ فارسی عمید
گروهی از فیلسوفان یونانی که در قرن پنجم قبل از میلاد در یونان پدید آمدند و هنگام بحث در مسائل فلسفی، اخلاقی و سیاسی به طریقۀ جدل، مغالطه و سفسطه می پرداختند و معتقد بودند حقایق در نظر انسان نسبی است و به اختلاف حالات نفسیه تغییر می یابد و هر کسی هرچه را حس می کند معتبر می داند، در حالی که دیگران همان امر را طور دیگر ادراک می کنند و اموری که به حس و ادراک درمی آید ثابت نیست از این رو باید معتقد بود که آنچه انسان درک می کند حقیقت نیست، یعنی قائل به حقیقتی نباید بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوفیسم
تصویر سوفیسم
سوفسطایی، مربوط به سوفسطاییان، مغالطه آمیز، پیرو مکتب سوفسطایی
فرهنگ فارسی عمید