- سوف
- زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار
معنی سوف - جستجوی لغت در جدول جو
- سوف
- نوعی ماهی که در دریای خزر صید می شود
- سوف
- نوعی ماهی است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تنگدل دریغا گوی
ماه گرفتگی
گرفتگی ماه چاه پر آب چاه پر آب
مقابل کسوف، در علم نجوم حائل شدن زمین میان خورشید و ماه که باعث از نظر پنهان شدن ماه می شود، ماه گرفتگی، ناپدید شدن
پسوند، پساوند
فرانسوی از لاتینی زپاکانگری
فرانسوی از لاتینی زپاکانگر دانا نما زبانباز
فرانسوی کاو نانه
فرانسوی دمنده آهسته خوان شخصی که از زیر صحنه نمایش یا پشت پرده جمله ها و عبارت های نمایشنامه را به بازی کنان یادآوری کند
دمنده
کغالطه حکمه المموهه
از ریشه یونانی دانا نمایان زپاکانگران زبانبازان
لاتینی تازی گشته دانا نما زپاکانگر (سفسطه کار)
از فرقه سوفسطاییان سفسطی
خرده و ریزه هر چیز
ظرف که از گل ساخته و در کوره پخته باشند
دهانه تیر که چله کمان را در آن بند کنند، سوراخ سوزن
بن چوبۀ تیر که در چلۀ کمان گذاشته می شود، برای مثال تا به سوفار در زمین شد غرق / پیش تیری چنآنچه درع و چه درق (نظامی۴ - ۵۷۲) نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۱ - ۴۶)
سوراخ به ویژه سوراخ سوزن
کاسه و کوزۀ گلی، ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد
سوراخ به ویژه سوراخ سوزن
کاسه و کوزۀ گلی، ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد
ریزۀ چیزی، خرده و ریزۀ هر چیز، ریزۀ زر یا فلز دیگر، شوشۀ زر یا سیم، برای مثال به یکی لقمه که بر خوان تو کرد آن مسکین / به یکی سوفچۀ زرش مفروش کنون (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۶)
مربوط به سوفسطاییان، مغالطه آمیز، پیرو مکتب سوفسطایی
((سُ فِ سْ))
فرهنگ فارسی معین
از فرقه سوفسطایی به معنی استاد، دانشور، زبردست و خردمند، جماعتی که در قرن 5 و 6 میلادی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمی دانستند و پیروان و شاگردان خود را در فن جدل و مناظره ماهر می ساختند
ظرف گلی، کاسه، کوزه
سوراخ سوراخ شدن، بخش انتهایی تیر که در چله کمان گذاشته می شود
کسی که در موقع نمایش و اپرا کلماتی را که بازیکنان باید بگویند آهسته از محل مخصوص خود به آنان یادآوری می کند
گروهی از فیلسوفان یونانی که در قرن پنجم قبل از میلاد در یونان پدید آمدند و هنگام بحث در مسائل فلسفی، اخلاقی و سیاسی به طریقۀ جدل، مغالطه و سفسطه می پرداختند و معتقد بودند حقایق در نظر انسان نسبی است و به اختلاف حالات نفسیه تغییر می یابد و هر کسی هرچه را حس می کند معتبر می داند، در حالی که دیگران همان امر را طور دیگر ادراک می کنند و اموری که به حس و ادراک درمی آید ثابت نیست از این رو باید معتقد بود که آنچه انسان درک می کند حقیقت نیست، یعنی قائل به حقیقتی نباید بود
سوفسطایی، مربوط به سوفسطاییان، مغالطه آمیز، پیرو مکتب سوفسطایی