جدول جو
جدول جو

معنی سوغان - جستجوی لغت در جدول جو

سوغان
اسپورزی دواندن اسپ برای آمادن دویدن اسب و شتر در پی هم، دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه
فرهنگ لغت هوشیار
سوغان
دواندن و ورزش دادن اسب برای شرکت در مسابقه
تصویری از سوغان
تصویر سوغان
فرهنگ فارسی عمید
سوغان
((سُ))
دویدن اسب و شتر در پی هم، دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه
تصویری از سوغان
تصویر سوغان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوزان
تصویر سوزان
(دخترانه)
سوزنده، ملتهب، سوزاننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوغات
تصویر سوغات
ره آورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روغان
تصویر روغان
روباه بازی حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوغان
تصویر زوغان
اختریوختار (اختلاف منظر کواکب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوغان
تصویر اوغان
افغان و ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوغات
تصویر سوغات
تحفه و هدیه، ره آورد، ارمغان، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده محرق، ملتهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
ابزار فولادی آجیده جهت سائیدن فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوغات
تصویر سوغات
هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روغان
تصویر روغان
این طرف و آن طرف دویدن، به هرسو روی آوردن
مکر، حیله، فریب، شید، حقّه، خاتوله، ستاوه، قلّاشی، خدعه، دویل، غدر، ترب، ریو، گربه شانی، دغلی، گول، تزویر، اشکیل، کید، نیرنگ، نارو، احتیال، دستان، تنبل، ترفند، دلام، چاره، کلک، شکیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سولان
تصویر سولان
دارویی که برای معالجۀ لقوه به کار می رفته
بام خانه، بلندی و ارتفاع، نردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوغان
تصویر نوغان
پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامه، پله، فیلچه، پیله
کرم ابریشم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، دیوه، کرم پیله، کناغ، کرم بادامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوغان
تصویر جوغان
ریشۀ گیاه اشنان که آن را پس از خشک کردن می کوبند و در شستن پارچه و لباس به کار می برند، کنشتو، چوبک، کنشتوک، بیخ، غسلج، چوبک اشنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوغان
تصویر صوغان
به گونه رمن همانندان هم اندازگان
فرهنگ لغت هوشیار
طغان. توضیح گاه طوغان و طغان مانند عمرو و زید (عربی) و پیر و پل (فرانسوی) نمونه اسم ترکان است: پند از هر کس که گوید گوشدار گر مثل طوغانش گوید یا تگین. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
کرم ابریشم. یا اداره نوغان. اداره ای که امور مربوط به تربیت کرم ابریشم و پیله را بعهده دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روغان
تصویر روغان
حیله گری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سولان
تصویر سولان
((سُ))
شولان، کمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوغات
تصویر سوغات
((سَ یا سُ))
هدیه، تحفه، ره آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده، ملتهب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
نوعی شیرینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
((سُ))
آلتی آجدار که برای ساییدن چوب یا فلز به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوغان
تصویر نوغان
((نُ))
تخم کرم ابریشم یا خود کرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده، درحال سوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
Blazing, Blistering, Burning, Scalding, Scorching, Searing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
пылающий , палящий , горящий , обжигающий
دیکشنری فارسی به روسی
палаючий , палючий , обпікаючий , палаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
płonący, palący, parzący
دیکشنری فارسی به لهستانی
炽热的 , 灼热的 , 燃烧的 , 灼热的 , 炎热的
دیکشنری فارسی به چینی
ardente, abrasador, escaldante
دیکشنری فارسی به پرتغالی