- سوغان
- اسپورزی دواندن اسپ برای آمادن دویدن اسب و شتر در پی هم، دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه
معنی سوغان - جستجوی لغت در جدول جو
- سوغان
- دواندن و ورزش دادن اسب برای شرکت در مسابقه
- سوغان ((سُ))
- دویدن اسب و شتر در پی هم، دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ره آورد
روباه بازی حیله گری
اختریوختار (اختلاف منظر کواکب)
افغان و ناله و زاری
تحفه و هدیه، ره آورد، ارمغان، بخشش
سوزنده محرق، ملتهب
ابزار فولادی آجیده جهت سائیدن فلزات
سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
این طرف و آن طرف دویدن، به هرسو روی آوردن
مکر، حیله، فریب، شید، حقّه، خاتوله، ستاوه، قلّاشی، خدعه، دویل، غدر، ترب، ریو، گربه شانی، دغلی، گول، تزویر، اشکیل، کید، نیرنگ، نارو، احتیال، دستان، تنبل، ترفند، دلام، چاره، کلک، شکیل
مکر، حیله، فریب، شید، حقّه، خاتوله، ستاوه، قلّاشی، خدعه، دویل، غدر، ترب، ریو، گربه شانی، دغلی، گول، تزویر، اشکیل، کید، نیرنگ، نارو، احتیال، دستان، تنبل، ترفند، دلام، چاره، کلک، شکیل
دارویی که برای معالجۀ لقوه به کار می رفته
بام خانه، بلندی و ارتفاع، نردبان
بام خانه، بلندی و ارتفاع، نردبان
پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامه، پله، فیلچه، پیله
کرم ابریشم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، دیوه، کرم پیله، کناغ، کرم بادامه
کرم ابریشم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، دیوه، کرم پیله، کناغ، کرم بادامه
ریشۀ گیاه اشنان که آن را پس از خشک کردن می کوبند و در شستن پارچه و لباس به کار می برند، کنشتو، چوبک، کنشتوک، بیخ، غسلج، چوبک اشنان
به گونه رمن همانندان هم اندازگان
طغان. توضیح گاه طوغان و طغان مانند عمرو و زید (عربی) و پیر و پل (فرانسوی) نمونه اسم ترکان است: پند از هر کس که گوید گوشدار گر مثل طوغانش گوید یا تگین. (ناصر خسرو)
کرم ابریشم. یا اداره نوغان. اداره ای که امور مربوط به تربیت کرم ابریشم و پیله را بعهده دارد
حیله گری
سوزنده، ملتهب
نوعی شیرینی
سوزنده، درحال سوختن
Blazing, Blistering, Burning, Scalding, Scorching, Searing
пылающий , палящий , горящий , обжигающий
brennend, siedend
палаючий , палючий , обпікаючий , палаючий
płonący, palący, parzący
炽热的 , 灼热的 , 燃烧的 , 灼热的 , 炎热的
ardente, abrasador, escaldante