جدول جو
جدول جو

معنی سور - جستجوی لغت در جدول جو

سور
ضیافت
تصویری از سور
تصویر سور
فرهنگ واژه فارسی سره
سور
مهمانی و عروسی و جشن و شادی، پس مانده، نیمخورده پس مانده طعام و شراب
فرهنگ لغت هوشیار
سور
بقیه، باقیماندۀ آب در ظرف، بقیۀ خوراک، نیم خورده، پس مانده
تصویری از سور
تصویر سور
فرهنگ فارسی عمید
سور
سوره ها، سورت ها، سوره های قرآن، سورۀ توحید، جمع واژۀ سوره
تصویری از سور
تصویر سور
فرهنگ فارسی عمید
سور
مهمانی، بزم، جشن، برای مثال خوان کشید او را کرامت ها نمود / آن شب اندر کوی ایشان سور بود (مولوی - ۸۲۱)، خوشی، شادی
اسب یا استر یا خر که خط سیاهی در پشت او از یال تا دمش کشیده شده باشد، برخی مردم آن را خوش یمن نمی دانند و به این سبب می گویند سور از گله دور
انسان یا حیوانی که از دیگران برمد و دوری کند
رنگ سرخ، رنگ خاکستری
بارۀ شهر، دیوار دور شهر
درختی پیوسته سبز، از ردۀ مخروطیان، دارای برگ های فلسی و میوۀ کوچک سرخ رنگ که چوب آن نیز سرخ رنگ است و در مبل سازی به کار می رود
تصویری از سور
تصویر سور
فرهنگ فارسی عمید
سور
درختی است از رده مخروطیان که دارای برگ های سوزنی طویل و همیشه سبز است. بیش از هزار سال عمر می کند. پوست این درخت قرمز و میوه هایش نیز قرمز تند و بیضی شکلند. چوبش نیز قرمز و زود صاف و پرداخت می شود. پاجوش های این درخت را معمولاً برای تکثیر به کار میرود
فرهنگ فارسی معین
سور
((سُ وَ))
جمع سوره
تصویری از سور
تصویر سور
فرهنگ فارسی معین
سور
جشن، ضیافت، عروسی
تصویری از سور
تصویر سور
فرهنگ فارسی معین
سور
((سُ))
پس مانده طعام و شراب. (? (سور، سول، اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد
تصویری از سور
تصویر سور
فرهنگ فارسی معین
سور
دیوار گرداگرد شهر، جمع اسوار و سیران
تصویری از سور
تصویر سور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جسور
تصویر جسور
گستاخ، بی باک، دلیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسور
تصویر بسور
غلبه نمودن، روی ترش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جسور
تصویر جسور
دلیری کردن، دلیری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسور
تصویر حسور
فرو ماندگی، آشکاری، دور نابینی از بیماری های چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسور
تصویر خسور
زیان زده، زیان کردن، زیانکاری، زیان ضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسور
تصویر بسور
بشور، لعن، نفرین، دعای بد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جسور
تصویر جسور
شجاع، دلیر، بی باک، گستاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جسور
تصویر جسور
((جَ))
گستاخ، دلیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسور
تصویر خسور
پدرزن، پدرشوهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جسور
تصویر جسور
Bold, Daring, Emboldened
دیکشنری فارسی به انگلیسی
смелый , дерзкий , воодушевлённый
دیکشنری فارسی به روسی
大胆的 , 鼓舞的
دیکشنری فارسی به چینی
audacioso, ousado, encorajado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
moedig, gedurfd, bemoedigd
دیکشنری فارسی به هلندی
กล้าหาญ , กล้าหาญ , กล้าหาญ
دیکشنری فارسی به تایلندی
جريءٌ , جرؤٌ , جسورٌ
دیکشنری فارسی به عربی
נועז , נועז
دیکشنری فارسی به عبری