جدول جو
جدول جو

معنی سوذانق - جستجوی لغت در جدول جو

سوذانق(نَ)
چرغ. شاهین. (منتهی الارب). نوعی از چرغ. (ناظم الاطباء). رجوع به سوذنیق، شوذنیق، شوذق، شوذانق، شوذنوق، المعرب جوالیقی، سوذق و سوذنیق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوزان
تصویر سوزان
(دخترانه)
سوزنده، ملتهب، سوزاننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سولان
تصویر سولان
دارویی که برای معالجۀ لقوه به کار می رفته
بام خانه، بلندی و ارتفاع، نردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوغان
تصویر سوغان
دواندن و ورزش دادن اسب برای شرکت در مسابقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوابق
تصویر سوابق
سابقه ها، پیشینه ها، جمع واژۀ سابقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوانح
تصویر سوانح
سانحه، سانح، حادثه، واقعه، پیشامد
فرهنگ فارسی عمید
گرمی، حرارت، (ناظم الاطباء) : و سبب آن رطوبتی بسیار و تباه باشد، تباهئی بی سوزانی و تیزی، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، اگر آماس لبها صفرایی باشد ... سوزانی و خلیدن بیشتر باشد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نفسی باشد با صدا که در هنگام خواب یا در وقت دویدن از بینی برمی آید. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران. دارای 600 تن سکنه که در تابستان به 1000 تن میرسد. آب آن از 4 رشته قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، میوه جات، آلوزرد. مزرعۀ تنگه فاطمی، چال اسطلک، سوت بیشه، شنگ زار، باغ جهانبخش، تنگه آبخور، یوردکریم، بندطلحه هرز جزء این ده میباشد. در تابستان حدود 200 الی 400 نفر برای سکونت سه ماهه و استفاده از هوای خوب به این ده می آیند. مزرعۀ کوچک دره، بیدستان شاه پسند، تل گرگ که هر یک دو سه خانوار سکنه دارد، جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نِ قَ)
سوذنیق. شاهین. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
قسمی قفل پیچ، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
سوراخ سوزن، دهانۀ تیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمهوریی است شامل بخشی از آفریقای غربی فرانسه بوسعت 1204000 کیلومتر مربع و جمعیت آن 3300000 تن پایتخت آن ’باماکو’ و شهرهای مهم آن ’کایس’ تومبوکتو سیکاسو و ’سگو’ است، کشور مذکور شامل بخشی از صحرا در شمال و دره های فوقانی سنگال و نیجریه در جنوب میباشد، بومیان بیشتر مشغول زراعت ارزن، ذرت و برنج هستند و آبیاری بوسیلۀ سدهایی که در شعب رود نیجریه بسته اند صورت میگیرد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شوذنیق، معرب سودنیق، نوعی گنجشگ، (فرهنگ فارسی معین) : عطارد دلالت کند بر کبوتر و سار ... و مرغ آبی و سودانی، (التفهیم)، رجوع به سودانیات وسودانیه شود، سودانیه، زرزور، (فرهنگ فارسی معین) (از ابن البیطار)، حبشی و سیاه، (آنندراج)،
منسوب بسودان، اهل سودان، از مردم سودان، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نوعی از چرغ. (ناظم الاطباء). چرغ یا شاهین. (منتهی الارب). سوذانق. سوذق. سوذنیق. شوذنیق. شوذق. شوذنوق. شیذنوق. شاهین و آن معرب از فارسی است و اصل آن سادانک، سادنک، سودناه (نیم درهم). (از المعرب جوالیقی ص 187، 204). ادی شیر احتمال داده است که این کلمه فارسی نباشد بلکه معرب از یونانی باشد. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 187، 204)
لغت نامه دهخدا
منسوب به سوذان که از قرای اصفهان است، (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
سوذنیق. سیذنوق. سوذانق (سو ن / س ن ) ... بمعنی چرغ و شاهین. (منتهی الارب). و جوهری گفته سذانق، سدانق، سوذنیق، شوذنیق و سوذانق، سودانق، سوذانیق، سیذنوق، سوذنیق، جمیع ذلک فارسی معرب است
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
قسمی مرغابی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
یکی حوذان. (اقرب الموارد). رجوع به حوذان شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
رجوع به شذانق و دزی ج 1 ص 715 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به فوذان که از قرای اصبهان است، (سمعانی)، رجوع به فودان شود
لغت نامه دهخدا
بازی، باز، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شوذانق شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ / سَ ذَ)
نوعی از شاهین و باز. (ناظم الاطباء). چرغ. شاهین. (منتهی الارب). سوذانقه. شاهین. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
نفسی باشد با صدا که در هنگام خواب یا در وقت دویدن از بینی برمیاید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دانق، از ریشه پارسی دانگ ها اندازه ای است جمع دانق دانگها (شش یک درهم) دوانیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوذان
تصویر حوذان
آلاله از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
اسپورزی دواندن اسپ برای آمادن دویدن اسب و شتر در پی هم، دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده محرق، ملتهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوابق
تصویر سوابق
جمع سابقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
ابزار فولادی آجیده جهت سائیدن فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوانح
تصویر سوانح
حوادث، اتفاقات، رویدادهای متوحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوهانی
تصویر سوهانی
عمل سوهان زدن و صیقل دادن چوب و فلز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوانق
تصویر خوانق
جمع خانقاه، از ریشه پارسی خانگاه ها خوانگاه ها جمع خانقاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوابق
تصویر سوابق
پیشینه ها، پیشینه
فرهنگ واژه فارسی سره