خدای منجی. فرقۀ والانتینی معتقد بودند که میان خدای تعالی منجی موسوم به سوتر و صوفیا ازدواج و عروسی واقع شده است. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 2 ص 58)
خدای منجی. فرقۀ والانتینی معتقد بودند که میان خدای تعالی منجی موسوم به سوتر و صوفیا ازدواج و عروسی واقع شده است. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 2 ص 58)
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، کالونی
مَرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشِه، اوشن، صَعتَر، کالونی
کسی که بر روی اسب یا مرکب دیگر قرار دارد، کسی که داخل وسیلۀ نقلیه یا آسانسور قرار دارد، سرنشین، در ورزش شطرنج هر یک از مهره ها غیر از پیاده و شاه، نصب شده، کنایه از مسلط، غالب، در امور نظامی هر یک از سربازان سواره نظام، کنایه از دلاور، پهلوان سوار شدن: بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن سوار کردن: کسی را بر مرکب نشاندن، بر نشاندن، جا دادن چیزی بر روی چیز دیگر مثل جای دادن نگین بر روی انگشتری
کسی که بر روی اسب یا مَرکب دیگر قرار دارد، کسی که داخل وسیلۀ نقلیه یا آسانسور قرار دارد، سرنشین، در ورزش شطرنج هر یک از مهره ها غیر از پیاده و شاه، نصب شده، کنایه از مسلط، غالب، در امور نظامی هر یک از سربازان سواره نظام، کنایه از دلاور، پهلوان سوار شدن: بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن سوار کردن: کسی را بر مرکب نشاندن، بر نشاندن، جا دادن چیزی بر روی چیز دیگر مثل جای دادن نگین بر روی انگشتری
جمع واژۀ ستر: که مثال چنان خصمی که ضعیف شده باشد و ستور تواری و استخفا بر وی حال فرو گذاشته. (جهانگشای جوینی). رجوع به ستر شود، (اصطلاح عرفان) اختصاص دارد بهیاکل مدنیه انسانیه که افکنده شده اند بین غیب و شهادت و میان خالق و مخلوق. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
جَمعِ واژۀ ستر: که مثال چنان خصمی که ضعیف شده باشد و ستور تواری و استخفا بر وی حال فرو گذاشته. (جهانگشای جوینی). رجوع به ستر شود، (اصطلاح عرفان) اختصاص دارد بهیاکل مدنیه انسانیه که افکنده شده اند بین غیب و شهادت و میان خالق و مخلوق. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
قومی بودند که در قرن پنجم پیش از میلاد در تراکیه در آسیای صغیر می زیستند. هرودوت گوید:تنها قومی بودند که در حملۀ خشایارشا (480 ق. م) مطیع او نگردیدند و آزادی خود را تا زمان ما (هرودوت حفظ کردند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 748 شود
قومی بودند که در قرن پنجم پیش از میلاد در تراکیه در آسیای صغیر می زیستند. هرودوت گوید:تنها قومی بودند که در حملۀ خشایارشا (480 ق. م) مطیع او نگردیدند و آزادی خود را تا زمان ما (هرودوت حفظ کردند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 748 شود
سخت گردیدن پی و گردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت شدن پی و مانند وتر گردیدن. (از اقرب الموارد). - توتر قضیب، فریسموس. علتی است که بی آرزوئی حاجت مرد برخاسته ماند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به افریسموس و فریسموس و فریسیموس شود
سخت گردیدن پی و گردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت شدن پی و مانند وتر گردیدن. (از اقرب الموارد). - توتر قضیب، فریسموس. علتی است که بی آرزوئی حاجت مرد برخاسته ماند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به افریسموس و فریسموس و فریسیموس شود
پهلوی ’ستور’ (اسب) ، اوستا ’سته اوره’، سانسکریت ’ستهااورین’ (بار اسب، بار ورزاو) ، استی ’ستورت آ’ (حیوان خانگی) ، کردی زازا عاریتی دخیل ’استور’، شغنی ’ستور’، سریکلی ’ستائور وستائر’ (حیوان بارکش، ورزاو بالغ) ، یغنویی ’سوتور’ (گوسفند، حیوان خانگی عموماً) ، قیاس کنید با افغانی ’سوتور’ (جانور، چارپا، دواب). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). هر جانور چارپاعموماً و اسب و استر و خر خصوصاً. (برهان). حیوانات چارپا خاصه اسب و استر. (آنندراج). بطریق عموم هر جانوری چارپای و بطریق خصوص اسب و استر را خوانند. (جهانگیری). این لفظ بر گاو و استر و اسب آید. (غیاث). اسب. چاروا. (شرفنامه). ماشیه. (دهار) : همی رفت با دختر و خواسته ستوران و پیلان آراسته. فردوسی. زمین شد ز نعل ستوران ستوه همی کوه دریا شد و دشت کوه. فردوسی. کشیدند بهر کک کوهزاد ستوری بمانندۀ تندباد. فردوسی. این همی گوید گشتم بغلام و بستور وآن همی گوید گشتم بضیاع و بعقار. فرخی. گر نیستت ستور چه باشد خرّی بمزد گیر و همی رو. لبیبی. دستیار ستور و کار سفر ساخته کرد هر چه نیکوتر. عنصری. از ننگ آنکه شاهان باشند بر ستوران بر پشت ژنده پیلان این شه کند سواری. منوچهری. زهی داده ستور و بستده خر ترا خود چون منی کی بود در خر (خور). (ویس و رامین). غلامان و ستوران افزون از عادت خریدن گرفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328). و بعد از آن آنچه از صامت وناطق و ستور و برده داشت نسختی پرداخت. (تاریخ بیهقی). همه راه پیوسته پنجاه میل ستورو شتر بود و گردون و پیل. اسدی. ستور و گوسفند و گاو و اشتر کزیشان میشود روی زمین پر. ناصرخسرو. ستور از کسی به که بر مردمی بعمدا ستوری کند اختیار. ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه طهران ص 201). تا تو بر پشت ستوری بار او بر جان تست چون بترک خر بگفتی آتش اندر بار زن. سنایی. هرکه راچشم عقل کور بود نبود آدمی ستور بود. سنایی. و توشۀ چهارپایان و ستوران که ملک بر ایشان بپای بود. (نوروزنامه). و ستور بسیار کرایه گیرم. (کلیله و دمنه). نه آن کسم که در این دامگاه دیو و ستور چه عقل مختصر آن تخم جادویی کارم. خاقانی. مردان دین چه عذر نهندم که طفل وار از نی کنم ستور و بهرا برآورم. خاقانی. تنش را نمکسود موران کند سرش خاک سم ّ ستوران کند. نظامی. که داند که شداد را پای و دست بنعل ستور که خواهد شکست. نظامی. دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. (گلستان سعدی). آستینش گرفت سرهنگی که بیا نعل بر ستورم بند. سعدی. چه نیکو زده ست این مثل پیر ده ستور لگدزن گرانبار به. سعدی (بوستان)
پهلوی ’ستور’ (اسب) ، اوستا ’سته اوره’، سانسکریت ’ستهااورین’ (بار اسب، بار ورزاو) ، استی ’ستورت آ’ (حیوان خانگی) ، کردی زازا عاریتی دخیل ’استور’، شغنی ’ستور’، سریکلی ’ستائور وستائر’ (حیوان بارکش، ورزاو بالغ) ، یغنویی ’سوتور’ (گوسفند، حیوان خانگی عموماً) ، قیاس کنید با افغانی ’سوتور’ (جانور، چارپا، دواب). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). هر جانور چارپاعموماً و اسب و استر و خر خصوصاً. (برهان). حیوانات چارپا خاصه اسب و استر. (آنندراج). بطریق عموم هر جانوری چارپای و بطریق خصوص اسب و استر را خوانند. (جهانگیری). این لفظ بر گاو و استر و اسب آید. (غیاث). اسب. چاروا. (شرفنامه). ماشیه. (دهار) : همی رفت با دختر و خواسته ستوران و پیلان آراسته. فردوسی. زمین شد ز نعل ستوران ستوه همی کوه دریا شد و دشت کوه. فردوسی. کشیدند بهر کک کوهزاد ستوری بمانندۀ تندباد. فردوسی. این همی گوید گشتم بغلام و بستور وآن همی گوید گشتم بضیاع و بعقار. فرخی. گر نیستت ستور چه باشد خرّی بمزد گیر و همی رو. لبیبی. دستیار ستور و کار سفر ساخته کرد هر چه نیکوتر. عنصری. از ننگ آنکه شاهان باشند بر ستوران بر پشت ژنده پیلان این شه کند سواری. منوچهری. زهی داده ستور و بستده خر ترا خود چون منی کی بود در خر (خور). (ویس و رامین). غلامان و ستوران افزون از عادت خریدن گرفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328). و بعد از آن آنچه از صامت وناطق و ستور و برده داشت نسختی پرداخت. (تاریخ بیهقی). همه راه پیوسته پنجاه میل ستورو شتر بود و گردون و پیل. اسدی. ستور و گوسفند و گاو و اشتر کزیشان میشود روی زمین پر. ناصرخسرو. ستور از کسی به که بر مردمی بعمدا ستوری کند اختیار. ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه طهران ص 201). تا تو بر پشت ستوری بار او بر جان تست چون بترک خر بگفتی آتش اندر بار زن. سنایی. هرکه راچشم عقل کور بود نبود آدمی ستور بود. سنایی. و توشۀ چهارپایان و ستوران که ملک بر ایشان بپای بود. (نوروزنامه). و ستور بسیار کرایه گیرم. (کلیله و دمنه). نه آن کسم که در این دامگاه دیو و ستور چه عقل مختصر آن تخم جادویی کارم. خاقانی. مردان دین چه عذر نهندم که طفل وار از نی کنم ستور و بهرا برآورم. خاقانی. تنش را نمکسود موران کند سرش خاک سُم ّ ستوران کند. نظامی. که داند که شداد را پای و دست بنعل ستور که خواهد شکست. نظامی. دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. (گلستان سعدی). آستینش گرفت سرهنگی که بیا نعل بر ستورم بند. سعدی. چه نیکو زده ست این مثل پیر ده ستور لگدزن گرانبار به. سعدی (بوستان)
پودینه کوهی آویشن از گیاهان اوشه مرزه گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای نوعی ساقه خزنده هوایی و ساقه زیرزمینی است و این ساقه در فواصل ریشه تولید کرده در مقابلش یک ساقه هوایی خارج میشود و به این ترتیب گیاه تکثیر می یابد برگهایش متقابل بیضوی نوک تیز دندانه دار و کمی پوشیده از کرک به درازی 4 تا 7 سانتیمتر و به عرض 2 تا 3 سانتیمتر است. ساقه سوسنبر مانند نعناع چهار گوش است و از حیث رنگ مایل به بنفش یا مایل به ارغوانی است. رنگ گلها قرمز یا کم و بیش ارغوانی مایل به بنفش است نعناع طبی آس بویه سیسنبر
پودینه کوهی آویشن از گیاهان اوشه مرزه گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای نوعی ساقه خزنده هوایی و ساقه زیرزمینی است و این ساقه در فواصل ریشه تولید کرده در مقابلش یک ساقه هوایی خارج میشود و به این ترتیب گیاه تکثیر می یابد برگهایش متقابل بیضوی نوک تیز دندانه دار و کمی پوشیده از کرک به درازی 4 تا 7 سانتیمتر و به عرض 2 تا 3 سانتیمتر است. ساقه سوسنبر مانند نعناع چهار گوش است و از حیث رنگ مایل به بنفش یا مایل به ارغوانی است. رنگ گلها قرمز یا کم و بیش ارغوانی مایل به بنفش است نعناع طبی آس بویه سیسنبر
زبانی غیر معمول که دوکس باهم قرار داده باشند که بدان سخن گویند تا دیگران ازآن چیزی نفهمند زبان شکسته: مردم استراباد بدو زبان سخن گویند: یکی به لوترا (ی) استرابادی ودیگری بپارسی کردانی
زبانی غیر معمول که دوکس باهم قرار داده باشند که بدان سخن گویند تا دیگران ازآن چیزی نفهمند زبان شکسته: مردم استراباد بدو زبان سخن گویند: یکی به لوترا (ی) استرابادی ودیگری بپارسی کردانی
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است