جدول جو
جدول جو

معنی سوبسید - جستجوی لغت در جدول جو

سوبسید
کمک مالی دولت برای پایین آوردن قیمت مایحتاج ضروری مردم، یارانه (واژه فرهنگستان)
تصویری از سوبسید
تصویر سوبسید
فرهنگ فارسی معین
سوبسید
یارانه
تصویری از سوبسید
تصویر سوبسید
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سررسید
تصویر سررسید
موعد، در بانکداری موعد پرداخت پول سند، دفتر تقویم دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوسیس
تصویر سوسیس
نوعی خوراک که از گوشت چرخ کرده، ادویه و مواد دیگر تهیه شده و داخل پوشش پلاستیکی به شکل استوانه عرضه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(سِ وِ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 158 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَسْ)
بزبان زند و پازند دندان را گویند و به عربی سن خوانند. (برهان). این کلمه هزوارش کلمه ’دست گرو’ پهلوی به معنی سند و پیمان و رهن است و ظاهراً سند را در معنی کلمه سن عربی خوانده و به معنی دندان گرفته اند. در برهان قاطع چ کلکته آمده که زندان را گویند. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
پرنده ای است کوچک و آنرا به فارسی سار گویند و به عربی زرزور بر وزن پرزور و بترکی صغرجق خوانند. (برهان). سار که نام مرغی است خوش آواز. (فرهنگ رشیدی). جانورکی است که آنرا سار گویند. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
این طرف آن طرف:
یزک بر یزک سوبسو در شتاب
نه در دل سکونت نه در دیده آب.
نظامی.
خود ندانست کآن چه واقعه بود
سوبسو میدوید خاک آلود.
نظامی.
سوبسو میفکند و می بردش
کرد یکباره خسته و خردش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بی یَ / یِ)
نام شراب مخصوصی است. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 210). نبیذی است که از گندم و گاه از برنج گیرند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ رُ)
چیزی را بالش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تکیه جای و بالین گردانیدن جهت کسی چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بالش گردانیدن برای کسی. (آنندراج). رجوع به توسد شود
لغت نامه دهخدا
پارچه ای که از پنبه و ابریشم بافند، (ناظم الاطباء)، پارچه ای است محرمات و چارخانه و ریزخط، (لغات دیوان نظام قاری) : دندان از دو رسته بخیۀ پیوسته و زبان از سوزندان سوسی، (دیوان نظام قاری ص 134)
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ)
نورسیده. نوشکفته. تازه دمیده. نورس:
که آن ناشکفته گل نورسید
همی گشت بر باد چون شنبلید.
عنصری.
، نوجوان. جوان تازه سال. ناپخته و نامجرب. نورسیده:
ز کردار این کودک نورسید
ندانم که از غم چه خواهم کشید.
اسدی.
در تمام معانی رجوع به نورسیده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام گیاهی است که چون آنرا بشکنند از آن شیرۀ سفیدی مانند شیر برآید و آنرا در خضابها بکار برند و بعضی گفته اند که علف شتر است. ظاهراً با علف شیر که گیاه شیردار باشد، تصحیف خوانی شده است. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
این طرف و آن طرف شدن. این سو آن سو رفتن:
پشیمانی بود در هرزه گردی
پریشانی بود در سوبسویی.
مغربی
لغت نامه دهخدا
(سَ / اَ سِ)
دوایی است که آنرا نیلوفر هندی گویند گرم و خشک و محلل بادها و نفخ ها و بفتح اول و کسر ثالث هم بنظرآمده است. (آنندراج) (برهان). نیلوفر هندی که قسمی از نیلوفر آبی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ سَیْ یِ)
نامی است که در شاه پسند گرگان به درخت زیتون دهند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ وَ)
مصغر اسود است. (منتهی الارب) (آنندراج) :
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوید
تصویر سوید
سیاهک
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سویس اهل سویس از مردم سویس، ساخته سویس تهیه شده در سویس: امتعه سویسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوبسو
تصویر سوبسو
اینطرف و آنطرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواسیه
تصویر سواسیه
تبریزی از درختان، جمع سواء، مانندان، جزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سررسید
تصویر سررسید
روز موعود
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی جرغند مبا روده گند را کنند مبا بود آن نیز روزی غربا (یحیی کاشی) روده ای که از قیمه گوشت خوک ادویه زده انباشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
((سُ))
از انواع فرآورده های گوشتی است که از گوشت چرخ کرده بسیار ریز و چربی و سویا درست شده است و با روکش نایلونی استوانه ای شکل عرضه می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سررسید
تصویر سررسید
((~. رَ یا رِ))
زمان پرداخت پولی که از بانک به عنوان وام گرفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سررسید
تصویر سررسید
موعود، موعد
فرهنگ واژه فارسی سره
موعد، موعدپرداخت، وقت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بساب تیز کن
فرهنگ گویش مازندرانی