جدول جو
جدول جو

معنی سواهم - جستجوی لغت در جدول جو

سواهم
(سَ هَِ)
ابل سواهم، شترانی که سفر آنها را برگردانیده و لاغر کرده باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوام
تصویر سوام
گله و رمۀ گاو و گوسفند و اسبان و شتران در حال چریدن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ ءِ)
جمع واژۀ سائم و سائمه. رجوع بهر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
اسبی بود مر کنده را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
چرنده. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، گوی که زیر هر دو چشم اسب است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
آنکه اندیشه می کند ومی پندارد و خیال می کند. (ناظم الاطباء). وهم کننده
لغت نامه دهخدا
جمع سالمه، بی آک ها درستها جمع سالمه بی عیبها بی نقصها، بی زحافها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهم
تصویر ساهم
ترشرو اخمو، شکیبا مرد، شکیبا: اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواه
تصویر سواه
برهنگی، رسوایی، جهمرزی (زنا)، بد خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوام
تصویر سوام
بها و قیمت، بها کردن متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهم
تصویر واهم
با همدیگر، با هم، با یکدیگر، چین دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوایم
تصویر سوایم
((سَ یِ))
گله های گاو، گوسفند و شتر
فرهنگ فارسی معین
بامداد پگاه
فرهنگ گویش مازندرانی