جدول جو
جدول جو

معنی سواری - جستجوی لغت در جدول جو

سواری
سوار شدن، عمل سوار شدن بر مرکب، مقابل باری، اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند
تصویری از سواری
تصویر سواری
فرهنگ فارسی عمید
سواری
(سَ)
طایفه ای از قبیلۀ بنی طرف قبایل عرب خوزستان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 92)
لغت نامه دهخدا
سواری
((س َ))
سوار بودن، تسلط، چیرگی، اتومبیل های سبک، اتومبیل های غیر از کامیون و باربری
تصویری از سواری
تصویر سواری
فرهنگ فارسی معین
سواری
اتومبیل شخصی، خودرو کوچک، ابر شب هنگام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سواری
اگر بیند درخواب سواری می کرد، دلیل که از پادشاه مال و نعمت یابد. اگر بیند با سواران همی گشت، و آن سواران فرمانبر و مطیع وی بودند، دلیل که بر گروهی فرمانروائی یابد. اگر بیند سواران در محلی سواری می کردند، دلیل که در آن مقام بارانی سخت آید. اگر بیند سواران مجهول از متاع دنیا چیزی بدو دادند، دلیل که وی را از کسی غریب منفعت رسد. اگر آن سواران معروف باشد، منفعت از آشنا و دوست بود. اگر سواران را در جامه ها بیند بر اسبان لاغر، تاویلش به خلاف این است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
سواری
ركوب الخيل
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به عربی
سواری
Horsemanship
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سواری
équitation
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سواری
equitação
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سواری
верховая езда
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به روسی
سواری
Reitkunst
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به آلمانی
سواری
верхова їзда
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سواری
jeździectwo
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به لهستانی
سواری
骑术
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به چینی
سواری
سواری، سوار شدن
دیکشنری اردو به فارسی
سواری
ঘোড়সওয়ারি
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به بنگالی
سواری
سواری
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به اردو
سواری
equitazione
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سواری
การขี่ม้า
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به تایلندی
سواری
upandaji farasi
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سواری
at biniciliği
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سواری
רכיבה על סוסים
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به عبری
سواری
기수술
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به کره ای
سواری
berkendara kuda
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سواری
घुड़सवारी
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به هندی
سواری
paardrijden
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به هلندی
سواری
equitación
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سواری
馬術
تصویری از سواری
تصویر سواری
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ ی ی)
ابوالحسین محمد بن علی بن سابور. رجوع به محمد بن علی... و انساب سمعانی (اسواری) شود، اسوان جزیره ایست در وسط رود نیل که روبروی شهر اسوان و در نزدیک شلاّلۀ نخستین واقع شده، 1500 گز طول و 500گز عرض دارد. طول و عرض آن شعبه ای از نیل که این جزیره را از شهر اسوان افراز میکند به صدوپنجاه گز بالغ می گردد و وسعت شعبه دیگر آن بیشتر است. در ازمنۀسالفه قبطیان این جزیره را آب و یونانیان و رومیان ’الفانتین’ یعنی جزیره پیل مینامیدند. شهری معمور وآثار عمران بسیار در این محل دیده میشده است، نباتات و اشجار آن هم بحدّ وفور است، و از این رو بجزیرهالزهر نیز موسوم است. برای اندازه گیری آب نیل از زمانهای بسیار قدیم مقیاس سنگی در ساحل رود مزبور موجود است. اکنون فقط دو قریه روی این جزیره دیده میشود - انتهی.
در قاموس کتاب مقدس (حزقیال 29:10) آمده: اسوان شهر قدیمی است بر مرز و بوم مصر جنوبی که اسوان حالیه را بر خرابه های آن بنا کرده اند و دارای ستونهای سنگ سماقی و تماثیل مختلفه میباشد. و فراعنه و ملوک بطالسه در این شهر هیکلها و عمارات و قصور عالیه بنیاد نهاده اند که در زیر خاک مانده. مناره های عظیمۀ مصر و تمثالهای عجیبۀ هیکلهای آنجا را از معادن سنگی آن قطع کرده اند و بر زبر سنگهای صیقلی آن شهر صورت بعض خدایان مصر بطرز هیروگلیفی منقوش است. رجوع به فهرست نخبهالدهر دمشقی و الجماهر بیرونی ص 162 و 242 و فهرست سفرنامۀ ناصرخسرو و مجمل التواریخ و القصص ص 479 و ضمیمۀ معجم البلدان ج 1 ص 266 شود
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
ابوعبدالله حسین بن علی اسواری قماط از مردم اصفهان. وی از برادرزادۀ ابوذرعه و احمد بن موسی بن اسحاق و جز آنان سماع دارد. (انساب سمعانی) ، نام کشوری است که انگلیس ها در جوار مصب نهر اسوان ریور ساخته اند
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
منسوب به اسوار، قریه ای از اصفهان. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اُسْری ی)
منسوب به اساوره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بواری
تصویر بواری
بالاج فروش (بلاج بوریا آنندراج)
فرهنگ لغت هوشیار
روزگار، چرخ زننده مسکوک طلای رایج در قدیم که هر یک از آن معادل پنج شیانی بود (شیانی زری بود از طلای ده هفت بوزن یک درهم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواری
تصویر خواری
حقارت، ذلت
فرهنگ واژه فارسی سره