راست و درست را گویند عموماً و هر چیز راست رسته را خوانند خصوصاً. (برهان). راست عموماً و سروی که بغایت راست باشد خصوصاً. (غیاث) : بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی. فردوسی. رجوع به سرو سهی شود، تازه و نوچه و نوجان. (برهان)
راست و درست را گویند عموماً و هر چیز راست رسته را خوانند خصوصاً. (برهان). راست عموماً و سروی که بغایت راست باشد خصوصاً. (غیاث) : بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی. فردوسی. رجوع به سرو سهی شود، تازه و نوچه و نوجان. (برهان)
ستاره ای در صورت فلکی سفینه که پس از شعرای یمانی درخشان ترین ستارگان است و در خاورمیانه در شب های آخر تابستان دیده می شود، سهیل یمن، سهیل یمان، پرک، اگست. قدما گمان می کردند سرخی و خوش رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است، برای مثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)
ستاره ای در صورت فلکی سفینه که پس از شِعرای یمانی درخشان ترین ستارگان است و در خاورمیانه در شب های آخر تابستان دیده می شود، سهیل یمن، سهیل یمان، پرک، اگست. قدما گمان می کردند سرخی و خوش رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است، برای مِثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)
سهی قامت. بلندقامت. موزون اندام: برخ شد کنون چون گل ارغوان سهی قد و زیبارخ و پهلوان. فردوسی. چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کآید بجلوه سرو صنوبرخرام ما. حافظ. ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را. حافظ. رجوع به سهی شود
سهی قامت. بلندقامت. موزون اندام: برخ شد کنون چون گل ارغوان سهی قد و زیبارخ و پهلوان. فردوسی. چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کآید بجلوه سرو صنوبرخرام ما. حافظ. ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را. حافظ. رجوع به سهی شود
نامش امیر نظام الدین احمد. اصلش از خانوادۀ الوس جغتائی اباعن جد همگی رایت حکومت افراشته و خود با وجود منصب دیوانی و اعتبارات سلطانی اکثراوقات بصحبت اهل کمال و خدمت ارباب حال میل تمام داشته، و دیوانی از ترکی و فارسی تمام کرده از اوست: دل چه شکسته شد مران عاشق خسته حال را سنگ جفا چه میزنی مرغ شکسته بال را. (آتشکدۀ آذر ص 15). دوست شاه نویسد از سهیلی شنیدم گفت: تخلص را از شیخ آذری گرفتم. وی بسال 918 هجری قمری درگذشت و بعضی 907 نوشته اند. ملاحسین کاشفی انوار سهیلی را بنام او تألیف کرده است. (الذریعه ج 9 جزء 3 ص 479) (از حاشیۀ آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 11)
نامش امیر نظام الدین احمد. اصلش از خانوادۀ الوس جغتائی اباعن جد همگی رایت حکومت افراشته و خود با وجود منصب دیوانی و اعتبارات سلطانی اکثراوقات بصحبت اهل کمال و خدمت ارباب حال میل تمام داشته، و دیوانی از ترکی و فارسی تمام کرده از اوست: دل چه شکسته شد مران عاشق خسته حال را سنگ جفا چه میزنی مرغ شکسته بال را. (آتشکدۀ آذر ص 15). دوست شاه نویسد از سهیلی شنیدم گفت: تخلص را از شیخ آذری گرفتم. وی بسال 918 هجری قمری درگذشت و بعضی 907 نوشته اند. ملاحسین کاشفی انوار سهیلی را بنام او تألیف کرده است. (الذریعه ج 9 جزء 3 ص 479) (از حاشیۀ آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 11)
ابوالقاسم عبدالرحمن بن احمد ابی الحسن السهیلی الخثعمی الاندلسی المالکی النحوی (508- 581 هجری قمری). مردی عالم به لغت عرب بود. در قرائت بارع بود و در تفسیر و صناعت حدیث و حافظ به رجال و انساب و عارف به علم اسلام و اصول و کلام بود. او راست: کتاب التعریف و الاعلام بما فی القرآن من الاسماء و الاعلام شرح آیه الوصیه. الروض الانف (و المشرع الردی) فی تفسیر. (از معجم المطبوعات)
ابوالقاسم عبدالرحمن بن احمد ابی الحسن السهیلی الخثعمی الاندلسی المالکی النحوی (508- 581 هجری قمری). مردی عالم به لغت عرب بود. در قرائت بارع بود و در تفسیر و صناعت حدیث و حافظ به رجال و انساب و عارف به علم اسلام و اصول و کلام بود. او راست: کتاب التعریف و الاعلام بما فی القرآن من الاسماء و الاعلام شرح آیه الوصیه. الروض الانف (و المشرع الردی) فی تفسیر. (از معجم المطبوعات)
ابن عبدالله بن احمد الخثعمی السهیلی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به سهیلی وی از لغویان بود به سال 508هجری قمری در مالقه متولد شد و چون شهرتی یافت مورد لطف پادشاه مراکش واقع گشت از تألیفات اوست: الروض الانف در شرح سیرۀ نبویه ابن هشام. التعریف و الاعلام فی ماابهم فی القرآن من الاسماء و الاعلام. نتائج الفکر. وی به سال 581 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن عبدالله بن احمد الخثعمی السهیلی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به سُهیلی وی از لغویان بود به سال 508هجری قمری در مالقه متولد شد و چون شهرتی یافت مورد لطف پادشاه مراکش واقع گشت از تألیفات اوست: الروض الانف در شرح سیرۀ نبویه ابن هشام. التعریف و الاعلام فی ماابهم فی القرآن من الاسماء و الاعلام. نتائج الفکر. وی به سال 581 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. آب آن از رود بلارود و دوچاه. محصول آنجا غلات، لبنیات. ساکنین از طایفۀ میر میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. آب آن از رود بلارود و دوچاه. محصول آنجا غلات، لبنیات. ساکنین از طایفۀ میر میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
ستاره ای است که در طلوع آن فواکه رسیده شوند و گرما به آخر رسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ستاره ای است روشن در جانب جنوب، اهل یمن اول بینند آنرا. (مهذب الاسماء). ستاره ای است روشن. (دهار). ستاره ای است معروف. (آنندراج) (غیاث). اگست. پرک. (ناظم الاطباء) : ز سر تا بپایش گلست و سمن بسرو سهی بر سهیل یمن. فردوسی. تا بتابش نبود نجم سها همچو سهیل تا بخوبی نبود هیچ ستاره چو قمر. فرخی. از روی چرخ چنبری رخشان سهیل و مشتری چون بر پرند و ششتری پاشیده دینار و درم. لامعی. رخشنده تر از سهیل و خورشید بوینده تر از عبیر و عنبر. ناصرخسرو. طلایه بر سپه روز کرد لشکر شب ز راست فرقد و شعری ز چپ سهیل یمن. مسعودسعد. در دیار تو نتابد آسمان هرگز سهیل گر همی بایدسهیلت قصد کن سوی یمن. سنائی. چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم سماک و سهیل و سها گشت غارب. حسن متکلم. گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند از آنک من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا. خاقانی. چون سهیل جمال بهرامی از ادیم یمن ستد خامی. نظامی. نور ادیمت ز سهیل دل است صورت و جان هر دو طفیل دل است. نظامی. ز باریدن برف وباران و سیل بلرزش درافتاد همچون سهیل. سعدی نام قلعه ای و هم نام وادئی به اندلس از کورۀ مالقه، کوهی از اعمال ریه. (معجم البلدان)
ستاره ای است که در طلوع آن فواکه رسیده شوند و گرما به آخر رسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ستاره ای است روشن در جانب جنوب، اهل یمن اول بینند آنرا. (مهذب الاسماء). ستاره ای است روشن. (دهار). ستاره ای است معروف. (آنندراج) (غیاث). اگست. پرک. (ناظم الاطباء) : ز سر تا بپایش گلست و سمن بسرو سهی بر سهیل یمن. فردوسی. تا بتابش نبود نجم سها همچو سهیل تا بخوبی نبود هیچ ستاره چو قمر. فرخی. از روی چرخ چنبری رخشان سهیل و مشتری چون بر پرند و ششتری پاشیده دینار و درم. لامعی. رخشنده تر از سهیل و خورشید بوینده تر از عبیر و عنبر. ناصرخسرو. طلایه بر سپه روز کرد لشکر شب ز راست فرقد و شعری ز چپ سهیل یمن. مسعودسعد. در دیار تو نتابد آسمان هرگز سهیل گر همی بایدسهیلت قصد کن سوی یمن. سنائی. چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم سماک و سهیل و سها گشت غارب. حسن متکلم. گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند از آنک من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا. خاقانی. چون سهیل جمال بهرامی از ادیم یمن ستد خامی. نظامی. نور ادیمت ز سهیل دل است صورت و جان هر دو طفیل دل است. نظامی. ز باریدن برف وباران و سیل بلرزش درافتاد همچون سهیل. سعدی نام قلعه ای و هم نام وادئی به اندلس از کورۀ مالقه، کوهی از اعمال ریه. (معجم البلدان)
ابن عمرو بن عبدشمس از بنی عامر ازلوی. خطیب قریش و یکی از بزرگان دورۀ جاهلیت بود. در جنگ بدر اسیر شد و اسلام آورد. نخست بمکه سپس بمدینه سکونت اختیار کرد. وی بسال 18 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 397)
ابن عمرو بن عبدشمس از بنی عامر ازلوی. خطیب قریش و یکی از بزرگان دورۀ جاهلیت بود. در جنگ بدر اسیر شد و اسلام آورد. نخست بمکه سپس بمدینه سکونت اختیار کرد. وی بسال 18 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 397)
برک، ستاره ای از قدر اول در نیم کره جنوبی آسمان در صورت فلکی «کشتی» یا «سفینه» که در آخر فصل گرما طلوع می کند و میوه ها در آن وقت می رسند، و چون در یمن کاملاً مشهود است، آن را سهیل یمن یا سهیل یمانی خوانند
بَرَک، ستاره ای از قدر اول در نیم کره جنوبی آسمان در صورت فلکی «کشتی» یا «سفینه» که در آخر فصل گرما طلوع می کند و میوه ها در آن وقت می رسند، و چون در یمن کاملاً مشهود است، آن را سهیل یمن یا سهیل یمانی خوانند