جدول جو
جدول جو

معنی سهوان - جستجوی لغت در جدول جو

سهوان
فرناس (غافل) سوتک
تصویری از سهوان
تصویر سهوان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساوان
تصویر ساوان
(پسرانه)
سامان نام روستایی در نزدیکی سقز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ستوان
تصویر ستوان
استوار، محکم، معتمد و امین
فرهنگ لغت هوشیار
رئیس سرور، افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پایین تر از سرگرد سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
اندوه زدای دارویی است که می پندارند اندوه آدمی ببرد، آبمهره آبی که بر مهره افسون ریخته به دلداده خورانند تا از شیفتگی برهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
ابزار فولادی آجیده جهت سائیدن فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهمان
تصویر سهمان
جمع سهم، بهره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوان
تصویر شهوان
ورنیک ورنران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروان
تصویر سروان
افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم را می گویند، پیشوا و رئیس و سرور. به این معنی سابقاً سلطان می گفتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخوان
تصویر سخوان
استخوٰان، هر یک از قسمت های سختی که اسکلت مهره داران را تشکیل می دهد، عظم، ستخوٰان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلوان
تصویر سلوان
فراموش کردن، از یاد بردن امری یا کسی، سرگرم شدن، خرسند و بی غم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستوان
تصویر ستوان
((سُ))
استوار محکم، امین، درجه ای است از درجات افسری
فرهنگ فارسی معین
((سَ))
افسری که دارای درجه بالاتر از ستوان و پایین تر از سرگرد است و فرماندهی یک گروهان را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهواً
تصویر سهواً
((سَ وَ نْ))
از روی خطا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
نوعی شیرینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
((سُ))
آلتی آجدار که برای ساییدن چوب یا فلز به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
افسری که درجه اش بالاتر از استوار و پایین تر از سروان است مثلاً ستوان یکم، ستوان دوم، ستوان سوم، محکم، پایدار، پابرجا، امین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستوان
تصویر ستوان
Lieutenant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
लेफ्टिनेंट
دیکشنری فارسی به هندی