- سهوان
- فرناس (غافل) سوتک
معنی سهوان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استوار، محکم، معتمد و امین
رئیس سرور، افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پایین تر از سرگرد سلطان
اندوه زدای دارویی است که می پندارند اندوه آدمی ببرد، آبمهره آبی که بر مهره افسون ریخته به دلداده خورانند تا از شیفتگی برهد
ابزار فولادی آجیده جهت سائیدن فلزات
جمع سهم، بهره ها
ورنیک ورنران
افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم را می گویند، پیشوا و رئیس و سرور. به این معنی سابقاً سلطان می گفتند
استخوٰان، هر یک از قسمت های سختی که اسکلت مهره داران را تشکیل می دهد، عظم، ستخوٰان
فراموش کردن، از یاد بردن امری یا کسی، سرگرم شدن، خرسند و بی غم شدن
سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
افسری که دارای درجه بالاتر از ستوان و پایین تر از سرگرد است و فرماندهی یک گروهان را بر عهده دارد
نوعی شیرینی
افسری که درجه اش بالاتر از استوار و پایین تر از سروان است مثلاً ستوان یکم، ستوان دوم، ستوان سوم، محکم، پایدار، پابرجا، امین
Lieutenant
лейтенант
Leutnant
лейтенант
porucznik
tenente
tenente
teniente
lieutenant
luitenant
लेफ्टिनेंट
letnan
رائدٌ