جدول جو
جدول جو

معنی سهستن - جستجوی لغت در جدول جو

سهستن
نمایان شدن، به نظر آمدن
ترسیدن، رم کردن و گریختن، رمیدن
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
فرهنگ فارسی عمید
سهستن
(رَ تَ)
ترسیدن و رمیدن. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سهستن
ترسیدن و رمیدن
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
فرهنگ لغت هوشیار
سهستن
((سَ هِ تَ))
نمایان شدن، ظاهرشدن، نگریستن، ترسیدن، رمیدن
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هستن
تصویر هستن
بودن، وجود داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
جستن، جهیدن، جست و خیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکستن
تصویر سکستن
گسستن، گسیختن، کنده شدن، جدا شدن، برای مثال چونکه از امرودبن میوه سکست / گشت اندر عهد و نذر خویش سست (مولوی - ۴۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ وَ دَ)
وجود داشتن و زیستن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
جستن. جست و خیز کردن. (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). (از: ’سیس’ + ’تن’، پسوند مصدری). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به سیس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
نهادن. (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا). گذاشتن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نشاندن و نصب کردن. (ناظم الاطباء). نهشتن. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
گسیختن و پاره گشتن. (برهان) (جهانگیری). مقلوب گسستن است. (انجمن آرای ناصری) :
غل و بند درهم سکستم همه
دوان آمدم نزد شاه رمه.
فردوسی.
گرچه شب اندر سکست ماه بلند است
باده خوش آمد بماهتاب درافکن.
عطار.
باز توبه میکند با رای سست
دیو در دم باز توبه اش را سکست.
مولوی.
چون قضایت جعل تدبیرت سکست
چون نشد بر تو قضای او درست.
مولوی.
، کنده شدن. (برهان) (جهانگیری). جدا شدن:
چونکه از امرودبن میوه سکست
گشت اندر عهد و نذر خویش سست.
مولوی.
در بنا هر سنگ کز که می سکست
فاش سیروا بی همی گفت از نخست.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 223).
، ریزه ریزه شدن:
گندم ار بشکست ازهم در سکست
بر دکان آمد که تک نان درست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو کَ دَ)
گسستن. بریدن. قطع شدن:
چونکه از امرودبن میوه سگست
گشت اندر عهد و نذر خویش سست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از هستن
تصویر هستن
وجود داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
جهیدن، جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکستن
تصویر سکستن
گسیختن و پاره گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگستن
تصویر سگستن
گسستن، بریدن، قطع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهستن
تصویر نهستن
نهادن، نشاندن و نصب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
((تَ))
جهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هستن
تصویر هستن
((هَ تَ))
وجود داشتن، موجود بودن، وقوع داشتن، حاصل بودن
فرهنگ فارسی معین