- سنیع
- خوبروی مرد، بسیار
معنی سنیع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سنیع خوبروی زن، راه کوهستانی
شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز
نا کس بی خیر و بی عقل
هفت یک، هفت یک داده، دشنام خورده، آک برشمرده (آک عیب)
جلد و شتاب کننده، زود، شتابنده
گندم دیوانه گندم هیچکاره
شنواننده و شنونده
مونث سنی چنبی روشی زن پایگاه چنبی روشن، بلند مونث سنی مقامات سنیه. مونث سنی زنی که پیرو اهل تسنن باشد
جمع سنه، سا ل ها شتان، خشکسال ها همزاد همسال، سونش، زمین چریده، تیزکردن تیغ جمع سنه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سالها سنون
بلند پایه
خانه گچکاری شده، گچه ستاره ای است
اشتر پوش، کناره بوب (فرش بساط)، کناره تشلیخ (سجاده)
پسر خوانده
زیور، مروارید که به رشته نکشیده باشند، شکار که از چیگاه شکارگر درآید
سال قحط
خوب و نیکو گردیدن
زشت، قبیح
استوار و بلند، بلندمرتبه
سنه ها، سالها، جمع واژۀ سنه
شتابنده، زود، تند، چست و چالاک، در علوم ادبی در علم عروض بحری از شعر بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلات
مؤنث واژۀ سنیّ، رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
مفرد واژۀ سمعاء، سامع، شنونده، شنوا، از صفات باری تعالی
مصنوع، ساخته شده، پرورش داده شده، ویژگی شمشیر صیقل شده، صنعت، عمل، کار
پرورده تربیت یافته ساخته شده
خوارمندی نماینده در سئوال، بسنده کار
محکم و استوار، بلند، رفیع
خرما رسیده
قبیح، زشت