- سنیح
- زیور، مروارید که به رشته نکشیده باشند، شکار که از چیگاه شکارگر درآید
معنی سنیح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیاحت کننده جهانگرد
نرم و آسان
ستان (طاقباز)
دراز بالا، منبسط
آسان، روان شاش، بی زین اسپ
زینه فرستاده پیامبر آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن
گلیم گنده، گوال (جوال تازی گشته)، چوخای ستبر، تیر بی برد تیری از تیرهای منگ (قمار) که هیچگاه برد نداشته باشد
با گذشت
مونث سنی چنبی روشی زن پایگاه چنبی روشن، بلند مونث سنی مقامات سنیه. مونث سنی زنی که پیرو اهل تسنن باشد
جمع سنه، سا ل ها شتان، خشکسال ها همزاد همسال، سونش، زمین چریده، تیزکردن تیغ جمع سنه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سالها سنون
بلند پایه
خانه گچکاری شده، گچه ستاره ای است
اشتر پوش، کناره بوب (فرش بساط)، کناره تشلیخ (سجاده)
خوبروی مرد، بسیار
پسر خوانده
سال قحط
پیدا شدن پدید آمدن ایجاد شدن، حدوث (واقعه) ایجاد (سانحه)
سنه ها، سالها، جمع واژۀ سنه
منبسط، پهن شده، درازکشیده، ستان خفته، آنکه به علت ضعف یا بیماری به کندی از جا برخیزد
مؤنث واژۀ سنیّ، رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
پیدا شدن، هویدا شدن، پدید آمدن، رخ دادن امری، پابرجا شدن، در گناه افتادن
مؤنث واژۀ سنّی، کسی که پیرو اهل سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است
آلت جنگ، افزار جنگ
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کرنج، سیسارون، شونیز، سیاه تخمه، سنز، غرمج، بوغنج، کبودان
میانه راه سربسته گویی، رای کسی را زدن، بدی رساندن، در گناه انداختن، آشکارکردن رای
اهل سنت و جماعت، غیر شیعی رفیع و بلند، گرانقدر، بزرگ
پخشاب آب پخشیده بر زمین، وستر راهراه (عبای مخطط)
رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
آهن، ریم آهن، مخفّف واژه سینی
فرقه ای از مسلمانان که پیرو سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است، اهل تسنّن، اهل سنّت