جدول جو
جدول جو

معنی سنیج - جستجوی لغت در جدول جو

سنیج(سَ)
چراغ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنیه
تصویر سنیه
مؤنث واژۀ سنّی، کسی که پیرو اهل سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنیز
تصویر سنیز
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کرنج، سیسارون، شونیز، سیاه تخمه، سنز، غرمج، بوغنج، کبودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنیه
تصویر سنیه
مؤنث واژۀ سنیّ، رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنین
تصویر سنین
سنه ها، سالها، جمع واژۀ سنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسیج
تصویر نسیج
منسوج، بافته، بافته شده
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
شپش (لهجۀ قزوین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شاماکچه. (منتهی الارب) ، جامه ای است از صوف سیاه. (منتهی الارب). بقیر. واصل آن بفارسی شبی است و آن پیراهن است. (از اقرب الموارد). رجوع به بقیر و المعرب جوالیقی ص 182 شود
لغت نامه دهخدا
بمعنی سارنج که مرغکی است کوچک و سیاه و به آذربایجان سودان گویند، (اوبهی)، رجوع به سارنج و ساننج و سالنج و سارنگ شود
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
دهی است از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان آبادان. دارای 650 تن سکنه است. آب آن از رود خانه بهمن شیر. محصول آنجا خرما و سبزیجات. شغل اهالی غرس نخل، ماهیگیری، کارگر شرکت نفت و حصیربافی. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ عیدان هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
طعام نیکو و خوشمزه که بگلو زود فروشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
زشت، شیرچرب مزه برگشته. ج، سماج. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
ظاهراً مصحف جخج. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). علتی است که آنرا تنگی نفس گویند و به عربی ضیق النفس خوانند. (برهان). ربو. سنخچ:
از غم و غصه دل دشمنت باد
گاه در تاپاک و گاهی در سنخج.
منصور منطقی
لغت نامه دهخدا
(سِ)
منسوب است به سنج که قریه ای است در هفت فرسخی مرو. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صوفای شهرستان ارومیه که دارای 123 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
حسین بن شعیب بن محمد سنجی در زمان خود یکی از فقهای مرو و شافعی مذهب بود. نسبت وی به سنج که از قرای مرو است میباشد. او راست: شرح فروع ابن حداد، شرح تلخیص ابن القاص و کتاب المجموع که غزالی در الوسیط از آن نقل کرده است. وفات وی بسال 432 هجری قمری است. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 249)
لغت نامه دهخدا
(سَ نی یَ)
تأنیث سنی: و بمراتب علیه و مدارج سنیه رسانید. (سندبادنامه ص 315). رجوع به سنی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جمع واژۀ سنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) :
خواست از ری خسرو ایران مرا بر پشت پیل
خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین.
منوچهری.
بستۀ فرمان تو شهور و سنین است
بندۀ فرمان تو زمین و زمانست.
مسعودسعد.
بخدایی که صنع و حکمت او
ماند از گردش شهور و سنین.
مسعودسعد.
گر بمثل روز رزم رخش تو نعل افکند
یاره کند در زمانش دست شهور و سنین.
خاقانی.
برای مجلس انست گلی فرستادم
که رنگ و بوی نگرداندش شهور و سنین.
سعدی.
، سالهای قحط. (غیاث) (از اقرب الموارد) ، قحط. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
اثر دود چراغ بر دیوار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، چیزی را بغیر رنگ آن چیز اندود کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، چراغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ نَ)
مصغر سنان که طرف سرتیز نیزه است. (آنندراج) :
منم آنکه چون نیزه بازی کنم
برویت سنین و بنین از اجم.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ یَ)
شیار و آهن قلبه و سپار. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبیج
تصویر سبیج
شاماکجه، پشمینه سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیج
تصویر نسیج
بافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیت
تصویر سنیت
سال قحط
فرهنگ لغت هوشیار
زیور، مروارید که به رشته نکشیده باشند، شکار که از چیگاه شکارگر درآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنید
تصویر سنید
پسر خوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیع
تصویر سنیع
خوبروی مرد، بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیف
تصویر سنیف
اشتر پوش، کناره بوب (فرش بساط)، کناره تشلیخ (سجاده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیق
تصویر سنیق
خانه گچکاری شده، گچه ستاره ای است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیم
تصویر سنیم
بلند پایه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سنه، سا ل ها شتان، خشکسال ها همزاد همسال، سونش، زمین چریده، تیزکردن تیغ جمع سنه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سالها سنون
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سنی چنبی روشی زن پایگاه چنبی روشن، بلند مونث سنی مقامات سنیه. مونث سنی زنی که پیرو اهل تسنن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناج
تصویر سناج
دوده که بر در و دیوار نشسته، نو رنگی اندودن به رنگی دیگر، چراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیج
تصویر سلیج
طعام لذیذ که زود از گلو فرو برود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیج
تصویر نسیج
((نَ))
بافته شده
فرهنگ فارسی معین