جدول جو
جدول جو

معنی سنین

سنین
(سِ)
جمع واژۀ سنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) :
خواست از ری خسرو ایران مرا بر پشت پیل
خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین.
منوچهری.
بستۀ فرمان تو شهور و سنین است
بندۀ فرمان تو زمین و زمانست.
مسعودسعد.
بخدایی که صنع و حکمت او
ماند از گردش شهور و سنین.
مسعودسعد.
گر بمثل روز رزم رخش تو نعل افکند
یاره کند در زمانش دست شهور و سنین.
خاقانی.
برای مجلس انست گلی فرستادم
که رنگ و بوی نگرداندش شهور و سنین.
سعدی.
، سالهای قحط. (غیاث) (از اقرب الموارد) ، قحط. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا