جدول جو
جدول جو

معنی سنگرک - جستجوی لغت در جدول جو

سنگرک
تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، پسکک، شخکاسه، یخچه، ژاله، سنگک، پسنگک، آب بسته، شهنگانه، سنگچه
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، کلیچۀ خیمه، سنگور، بادریسه، سپندوز، چناب، شنگرک
تصویری از سنگرک
تصویر سنگرک
فرهنگ فارسی عمید
سنگرک
(سَ رَ)
سنگچه که تگرگ و ژاله باشد. (برهان) (آنندراج). ژاله. (الفاظ الادویه). سنگچه. (جهانگیری) ، بادریسه و آن چرم یا چوبی باشد مدور که در گلوی دوک محکم کنند وبه عربی فلکه خوانند. (آنندراج) (برهان). بادریسه دوک و سنگوک نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی). بادریسۀ دوک که آنرا سنکوره و شولک نیز گویند. بهندش بهرکی خوانند. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگر
تصویر سنگر
دیوار، گودال یا برآمدگی خاک، سنگ یا شاخۀ درخت که سربازان هنگام جنگ برای خود درست می کنند و در پناه آن قرار می گیرند تا از تیراندازی دشمن آسیب نبینند، پناهگاه، جان پناه
سنگر بستن: در امور نظامی ساختن سنگر، آماده کردن سنگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگک
تصویر سنگک
نوعی نان که در تنور بر روی سنگ ریزه پخته می شود
سنگ خرد، سنگ کوچک
تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، ژاله، شخکاسه، آب بسته، پسکک، یخچه، پسنگک، شهنگانه، سنگچه، سنگرک برای مثال ویحک ای ابر بر گنهکاران / سنگک و برف باری و باران (عنصری - ۳۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنگرک
تصویر شنگرک
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، بادریسه، سنگور، چناب، سنگرک، سپندوز، کلیچۀ خیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گُ رَ)
انگور کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بادریسۀ دوک که به عربی فلکه خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِنَ)
حب البقر. گاودانه. قسمی خلر. قسمی از حبوبات درشت تر از ماش و خردتر از خلر برنگ تیره نزدیک بسیاهی که بیشتر به گاو دهند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شوخ. بی حیا. (آنندراج). بیحیا. (غیاث). گستاخ. بی ادب. بی حیا. (ناظم الاطباء) :
کلیسیای جهان را من آن کهن گبرم
که خوشدلم به تماشای سنگروئی چند.
شانی تکلو (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
دهی است از دهستان شامکان بخش ششتمد. شهرستان سبزوار. دارای 287 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. دارای دفتر ازدواج و طلاق است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سُ قُ رَ)
مصغر سنقر:
شاخ شکوفه فشان سنقرکانند فرد
هر نفسی بال و پر ریخته شان از قضا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شَ گُ)
بادریسۀ دوک را گویند و آن چوب یا چرمی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند. (برهان). شنگور. (رشیدی). سنگرک. سنگور. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به سنگور و سنگرک شود
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
نام یکی از رایان هندوستان است که به مدد افراسیاب رفته بود و افراسیاب او را به یاری پیران ویسه فرستاد وقتی که پیران ویسه به جنگ طوس بن نوذر میرفت. (برهان). و این از صاحب برهان سهو است که شنگل را شنگرک دانسته. (از انجمن آرا). این کلمه در فهرست ولف نیز نیامده است. رجوع به شنگل شود. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
دهی از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 98هزارگزی شمال خاوری فریمان، کنار راه اتومبیل رو مشهد به مزدوران. جلگه و معتدل. دارای 296 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
سنگ کوچک و نوعی نان را هم گویند که بر روی تنور سنگی طبخ میشود سنک کوچک سنگ خرد، تگرگ، ژاله، نانی که از آرد گندم بروی ریگ (سنگ خرد) گرم در داخل تنور پزند، نوعی غله سیاه و کوچک خلر، پرنده ایست شکاری از دسته سیاه چشمان ترمتای طمتایی سنگدان
فرهنگ لغت هوشیار
حصار، توده یا تپه و مانعی است که در حوالی شهر محصور در موقع حمله دشمن بر میاورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنگرک
تصویر شنگرک
بادریسه (دوک ستون خیمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگک
تصویر سنگک
((سَ گَ))
نانی که بر روی سنگ های خردوداغ در داخل تنور می پزند، سنگ کوچک، تگرگ، ژاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
Bastion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
bastion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
бастион
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
Bastion
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
бастіон
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
bastion
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
堡垒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
bastião
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
bastione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
bastión
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
bastion
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
गढ़
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
benteng
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
요새
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
מבצר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
要塞
دیکشنری فارسی به ژاپنی