جدول جو
جدول جو

معنی سنگدوله - جستجوی لغت در جدول جو

سنگدوله
گرد باد اعصار
تصویری از سنگدوله
تصویر سنگدوله
فرهنگ لغت هوشیار
سنگدوله
((~. لِ یا لَ))
گردباد، اعصار. سنگر (س گ) پناهگاه، پناهگاهی به شکل گودال در زمین یا دیواری ساخته شده از سنگ و کیسه های پر از شن
تصویری از سنگدوله
تصویر سنگدوله
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ دوله
تصویر سنگ دوله
گردباد، تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم می چرخد و تنورۀ بزرگی از گرد و خاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل می دهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگ دوله
فرهنگ فارسی عمید
آبی که در زمستان در بالای ناودان یا محلی دیگر یخ بسته آویزان گردد دنگداله گلفهشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنگداله
تصویر دنگداله
آبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد، دنگاله، درگاله، گلفهشنگ، گلفخشنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگوله
تصویر زنگوله
زنگهای کوچکی که به گردن چارپایان آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سمداریان تکمه دگمه گوی گریبان، حلقه ای که تکمه را از آن گذرانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگدلی
تصویر سنگدلی
سخت دلی بیرحمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنگوله
تصویر شنگوله
شوخ و ظریف، زیبا رعنا، عیار، سر خوش سرمست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگوله
تصویر زنگوله
زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند، زنگل، زنگله، زنگدان، زنگلیچه، ژنگله، ژنگدان،
در موسیقی از آوازهای موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی عمید
کندو کندوک: گوید (حکیم) که خلا نزد خرد هست محال کندوله من چیست ز گندم خالی. (ابن یمین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندوله
تصویر گندوله
گندور، سبدی که در آن حبوب و غله نگه دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندوله
تصویر مندوله
لاتینی تازی گشته خار بال سیمین از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
رشته هایی از ریسمان نخی یا ابریشمی که بشکل رشته یا گلوله درست کنند و بکلاه اطراف لباس علم (درفش) بند پرده تسبیح و غیره آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگوله
تصویر انگوله
((اَ لِ))
تکمه، دگمه، جا دگمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگوله
تصویر زنگوله
((زَ لِ یا لَ))
زنگ های کوچک که به گردن چهارپایان آویزند، زنگل، ژنگدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندوله
تصویر کندوله
((کُ لَ یا لِ))
خانه زنبور عسل، ظرف بزرگ گلی که در آن غله ریزند، کندو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منگوله
تصویر منگوله
((مَ لِ))
آویز، آویزی که به شکل رشته و گلوله درست می کنند و به کلاه یا جامه یا هر چیز دیگر آویزان می کنند
فرهنگ فارسی معین
آویز نخی یا ابریشمی که به شکل رشته و گلوله درست می کنند و به کلاه یا جامه یا چیز دیگر آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندوله
تصویر کندوله
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، پرخو، کندوک، کندو، کنور، کانور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگدل
تصویر سنگدل
قسی القلب، بی احساس، بی رحم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سندله
تصویر سندله
نوعی کفش (یا چرمی یا چرمی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگله
تصویر سنگله
نانی که از آرد گاورس (ارزن) پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگدل
تصویر سنگدل
بی رحم، بی مروت، دل سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگله
تصویر سنگله
نانی که از آرد ارزن یا گاورس بپزند، نان ارزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگدل
تصویر سنگدل
بی رحم، سخت دل، دل سخت، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگله
تصویر سنگله
((سَ گُ لَ))
نانی که از آرد ارزن پزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگدل
تصویر سنگدل
((~. دِ))
کنایه از بی رحم
فرهنگ فارسی معین