معنی سنگار در لغت نامه دهخدا

همراه و رفیق پس در این صورت دو کس که با هم بجایی روند هم سنگار یکدیگر باشند وهمچنین اگر در کشتی در دریا با هم براه روند نیز هم سنگار خواهند بود. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج)، لغت هندی الاصل است به معنی آرایش که زنان کنند و آنرا بفارسی هرهفت گویند، زیرا که تمام آن از هفت چیز میباشد. (آنندراج)

معنی سنگار - جستجوی لغت در جدول جو

سنگار(رَ / رِ)

لغت نامه دهخدا

سنگار

فرهنگ لغت هوشیار

سنگار

فرهنگ واژه فارسی سره

هنگار

تندی و تیزی، شتاب

فرهنگ فارسی عمید

گنگار

ماری که تازه پوست انداخته باشد

فرهنگ فارسی عمید

سنگاب

ظرف بزرگی که از سنگ یکپارچه ساخته می شود و در مساجد و بعضی از اماکن عمومی مردم با پیاله از آن آب آشامیدنی برمی دارند

فرهنگ فارسی عمید

سنگسار

مجازاتی که طی آن محکوم را تا کمر در زمین فرو می کنند و به او سنگ می زنند تا بمیرد

فرهنگ فارسی عمید

انگار

انگاشتن، پسوند متصل به واژه به معنای انگارنده مثلاً سهل انگار،
گویی، به نظر می رسد، بپندار، تصور کن
انگار کردن: پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
انگارنه انگار: هنگامی گفته می شود که شخصی خود را ناآگاه جلوه می دهد و اتفاقی را نادیده می گیرد

فرهنگ فارسی عمید

سنگور

سله، سبد، زنبیل
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، سپندوز، بادریسه، شنگرک، سنگرک، چناب، کلیچۀ خیمه

فرهنگ فارسی عمید

ژنگار

زنگار، ماده ای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسید استیک در سطح مس به وجود می آید، اکسید مس، زنگ آهن، زنجار، اکسید دو کوئیور

فرهنگ فارسی عمید

سیگار

استوانۀ کاغذی کوچک محتوی توتون برای کشیدن و دود کردن

فرهنگ فارسی عمید

زنگار

ماده ای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسید استیک در سطح مس به وجود می آید، اکسید مس، زنگ آهن، زنجار، ژنگار، اکسید دو کوئیور
زنگار معدنی: در علم شیمی زاج سبز

فرهنگ فارسی عمید

چنگار

نوعی بیماری که ورم و زخم آن شبیه پای خرچنگ است، در علم زیست شناسی خرچنگ

فرهنگ فارسی عمید

سنسار

سمور از جانوران پالی زبان بودا پرهون زیست آرش درست این واژه (سرگردانی همیشگی) است بندی گشتن در زنجیره ای از زندگی های پی در پی و رویا رویی با رنج

فرهنگ لغت هوشیار

زنگار

زنگ فلزات آیینه و جز آن اکسید مس، نامی است که به انواع مختلف استات مس به سبب رنگ سبز آنها داده اند. یا زنگار معدنی زاج سبز

فرهنگ لغت هوشیار

جنگار

خرچنگ

فرهنگ لغت هوشیار

انگار

تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن، مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود)، یا انگارچیزی را کردن، از آن صرفنظر کردن

فرهنگ لغت هوشیار

چنگار

خرچنگ

فرهنگ لغت هوشیار

سیگار

برگ بریده یا خرد کرده توتون که معمولاً در کاغذ پیچیده شده و برای کشیدن دود آنرا بکار میبرند

فرهنگ لغت هوشیار

سنگاب

ظرفی بزرگ که از سنگ سازند و در حیاط مساجد و تکایا جای دهند و در آن آب ریزند تا تشنگان از آن آب بنوشند

فرهنگ لغت هوشیار

سنگاش

رشک و حسد و بدخواهی

فرهنگ لغت هوشیار

سنگسار

نوعی از مجازات که آدمی را تا کمر در خاک نشانند و بر ان سنگ باران کنند بحدی که بمیرد

فرهنگ لغت هوشیار

گنگار

((گُ))

ماری که تازه پوست افکنده باشد

فرهنگ فارسی معین

هنگار

((هَ))

تندی، تیزی، شتاب

فرهنگ فارسی معین

انگار

((اِ))

گمان، پندار، طرح ناتمام، گویی، پنداری، نه، تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی

فرهنگ فارسی معین

بنگار

((بِ نِ))

منقش

فرهنگ فارسی معین

چنگار

((چَ))

خرچنگ، جانوری است دوزیست با چنگال های بلند که به یک پهلو حرکت می کند، یکی از صورت های فلکی منطقه البروج، چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می شود

فرهنگ فارسی معین