جدول جو
جدول جو

معنی سنلو - جستجوی لغت در جدول جو

سنلو
(سُ)
دهی است جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 193 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آنجا غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلو
تصویر سلو
قطعۀ موسیقی که کسی تنها بخواند یا بنوازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنلخ
تصویر سنلخ
نوعی جامه که آستین و دامن آن کوتاه بوده
فرهنگ فارسی عمید
انبار مخصوص نگهداری گندم که به شکل برج یا گودال ساخته می شود و دارای ماشین ها و دستگاه هایی برای پاک کردن گندم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سناو
تصویر سناو
سونش، ریزه های فلز که هنگام سوهان کردن و سودن آن به زمین می ریزد، براده، سناو، سخاله، توبال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالو
تصویر سالو
پارچۀ سفید و نازکی بوده که از آن دستار و جامۀ زنانه می دوخته اند
فرهنگ فارسی عمید
(حَسَ)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه 22هزارگزی باختر هشتیان 14هزارگزی جنوب راه ارابه رو قلعۀ رش بالا و 4هزارگزی مرز ترکیه. کوهستانی، سردسیر. سکنۀ آن 63 تن سنی کرد. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 175)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان، 54هزارگزی جنوب باختری قیدار، 41هزارگزی راه مالرو عمومی. کوهستانی، سردسیر. سکنۀ آن 169 تن ترک زبان. آب آن از قزل اوزن. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، گلیم بافی، جاجیم بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است جزء دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، 35هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر، 6هزارگزی شوسۀ گرمی - اردبیل. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 55 تن، شیعۀ ترک زبان هستند. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراموش کردن. (غیاث) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زایل شدن اندوه و عشق. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). زایل شدن غم. (دهار). زایل شدن اندوه. (غیاث) ، خرسند شدن. (غیاث) (منتهی الارب). خرسند و بی غم شدن. (ناظم الاطباء) :
هم بر در مصطفی نکوتر
انس انس و سلو سلمان.
خاقانی
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تُ)
نشانۀ اختصاری از حروف اول کلمات سنترال تریتی ارگانیزیشن. (فرهنگ فارسی معین). نشانۀ اختصاری آن ’سنتو’ است. سازمانی است که از سال 1955 م. تأسیس گردید و کشورهای ایران، پاکستان، ترکیه، انگلستان در آن عضویت داشتند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
نیم تنه و آن جامه ای باشد پیش باز که قد و آستین آنرا کوتاه کنندو در این زمان کاتبی خوانند. (برهان) (آنندراج). جامه ای باشد که آستین و دامن آنرا کوتاه سازند و آنرا ترلک و قلک و نیم تنه گویند. (جهانگیری) :
سلب ساخته یکسر از پرنیان
ز دیبا یکی سنلخی در میان.
اسدی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
جامۀ سفید و تنگ لایق دستار، (آنندراج)، پارچه ای که از آن دستارو لباس زنانه درست میشد، (فرهنگ نظام) :
ز عقدهای سپیچ بهاری و سالو
عمودها همه افراشتند در کر و فر،
نظام قاری،
کجا چو شمسی و سالوی و ساغری گردند
سر آید ارچه مه و مهر و آسمان آری،
نظام قاری،
سالو و ساغر اگر زانکه بعقدت نرسد
گله از گردش دور قمری نتوان کرد،
نظام قاری،
سالها باید که چون قاری کسی در البسه
گاه از سالو سخن گوید گهی از گلفتن،
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
انباری خاص محافظت گندم که آنرا بشکل برج یا گودالی سازند و آن ماشینهایی برای پاک کردن غله دارد، (فرهنگ فارسی معین)، از اسپانیایی، چاله یا حفره ای که در زمین ساخته میشود و در آن دانه ها، ریشه ها، علوفۀ سبز و نظایر آن را نگاهداری میکنند، نیز انبار یا مخزن کاملاً بسته ای که در زیرزمین یا روی آن برای محفوظ نگاه داشتن محصولات کشاورزی میسازند، سیلوهای غلات ممکن است از فولاد یا سیمان یا مصالح بنایی ساخته شوند، در دامپروری، سیلو ساختمانی است بشکل استوانه یا گودالی در زمین، که در آن علوفۀ تر (یونجه، ذرت و غیره) خردشده را ریخته میفشارند و روی آنرا میپوشانند، بر اثر تخمیر علوفۀ تر میماند، و بتدریج به مصرف تغذیۀ دامها میرسد، (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(قَ حِ)
دهی است که در 502 هزارگزی طهران میان ریزمینی و آقداغ واقع و ایستگاه راه آهن است
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلو
تصویر سلو
فراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
انبار محافظت گندم که آنرا بشکل برج یا گودالی سازند و آن ماشینهایی برای پاک کردن غله دارد
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه ای موسیقی که نوازنده تنها نوازد یا خواننده تنها خواند، آلتی موسیقی که توسط یک نوازنده نواخته شود: ویولون سلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالو
تصویر سالو
جامه سفید و تنک که از آن دستار و لباس زنانه درست میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلو
تصویر سیلو
انبار مخصوص نگهداری غلات و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنتو
تصویر سنتو
((سِ نْ تُ))
سازمان پیمان مرکزی. اعضای این پیمان ایران، انگلستان، پاکستان و ترکیه بوده اند که در 21 اوت 1959 جانشین پیمان بغداد شد. امریکا بر این پیمان نظارت داشت، در مانورهای آن شرکت می کرد و به اعضای آن کمک نظامی می داد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالو
تصویر سالو
جامه سفید و تنگ که از آن دستار و لباس زنانه درست می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلو
تصویر سلو
((سُ لُ))
تک نوازی، تک خوانی
فرهنگ فارسی معین
انبار گندم، صوبه، مخزن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسی که گوسفندان را در قشلاق محافظت کند، نگهبان، نوکر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در هزارجریب
فرهنگ گویش مازندرانی
شنا
فرهنگ گویش مازندرانی