جدول جو
جدول جو

معنی سنعف - جستجوی لغت در جدول جو

سنعف
(سِنْ نَ عَ)
مضطرب خلقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ عَ)
شاخ درخت خرما برگ دور کرده و یا برگ آن یا اکثر آن است که خشک را سعف گویند و تر را شطبه، رخت عروس. سعوف جمع آن است، سر کوه، شیرینه که بر پتفوز و سر و روی شتر مانند گر بیرون آید و موی مژه و جز آن بریزاند، هرچیز نیکو و کامل از مملوک یا از هرچیز گرانمایه یا خانه و سرا که مالک آن شوی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
خوبی و جمال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
خوردگاه دست یا بریدگی که میان پیوند دست و ذراع است یا استخوان کف دست که با انگشتان و خوردگاه دست اتصال دارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَغْ غُ)
بستن بر شتر، پیش شدن شتر ماده رااز شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ نُ)
جمع واژۀ سنیف و سناف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به سناف و سنیف شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
گندم دیوانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به عربی دوسری است که در صحرا بهم رسد و بفارسی گرگاس نامند. (فهرست مخزن الادویه) ، جماعت. گروه مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، غلاف روئین سبز باقلا و ماش و لوبیا و عدس و مانند آن. ج، سنوف. (یادداشت مؤلف) ، برگ مرخ که درخت آتش زنه است یاغلاف بار آن غلاف هر درخت که بار آن در غلاف دراز باشدمثل لوبیا و مانند آن. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). برگ درخت مرخ. (مهذب الاسماء) ، بلغت هندی رازیانه است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جای بلند همواری که فرود از کوه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مکان مرتفع. (اقرب الموارد از اساس) ، جای بلند از فرود رودبار، مقدم و باریک جای از ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، نعاف
لغت نامه دهخدا
(شِ عَف ف)
دراز مضطرب و باریک خلقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به شنغف شود
لغت نامه دهخدا
(شِنْ نَ)
مضطرب خلقت. (از اقرب الموارد). و رجوع به شنعف ّ شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خرقه که بر هر دو شانه گاه شتراندازند. ج، سنف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، حاشیۀ بساط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
پیش سینۀ شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پیش بند رحل یا رسن که بر سینه بند شتر بسته پیش آورده و پس سپل پنجم برند و محکم کنند تا سینه بدان از جای نرود. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
فرس سنوف، اسب که زین سپس اندازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِلْ لَ)
مضطرب خلقت لاغراندام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، متکبر. مغرور. (ناظم الاطباء). رجوع به سلغف شود
لغت نامه دهخدا
فرو مایه مرد، براوردن نیاز شاخه خشک خرمابن، وردک (جهیز عروس) رخت پیوک (عروس)، مانه (اسباب خانه) اسباب خانه کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما جمع سعوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیف
تصویر سنیف
اشتر پوش، کناره بوب (فرش بساط)، کناره تشلیخ (سجاده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنع
تصویر سنع
خوبرویی زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
گروه مردم، گندم دیوانه، نیامدار هر گیاهی که در نیام باشد چون کاسمر (باقلا)، شاخ بی برگ، کنگر از گیاهان گیاهی است خاردار از راسته دو لپه ییهای جدا گلبرگ که در نواحی بحرالرومی به فراوانی میروید. برگهایش شبیه کنگر و دارای بریدگیهای زیاد است علف کنگر اقنیتون کنگراوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعف
تصویر سعف
((سَ عَ))
اسباب خانه، کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما، جمع سعوف
فرهنگ فارسی معین