جدول جو
جدول جو

معنی سندین - جستجوی لغت در جدول جو

سندین
(سَ نَ دَ)
لقبی است برای سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی، دو تن از علمای اوان نهضت مشروطیت ایران. (یادداشت مؤلف). رجوع به سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی شود
لغت نامه دهخدا
سندین
(سَ نَ دَ)
تثنیۀ سند. دو سند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سردین
تصویر سردین
ساردین، نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چندین
تصویر چندین
عدد مجهول، نامعین و بیشتر از چند، مقدار و تعداد زیاد، این اندازه، این همه، برای مثال عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت / که چندین گل اندام در خاک خفت (سعدی۱ - ۱۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
ساخته شده از سنگ، مقابل سبک، گران، ثقیل، وزین، کنایه از باوقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپندین
تصویر سپندین
خردل، سس یا چاشنی غلیظ و تندی که با مخلوط کردن دانه های گیاه خردل در آب یا سرکه تهیه می شود،
در علم زیست شناسی گیاهی از تیرۀ چلیپاییان با برگ هایی شبیه برگ ترب، گل های زرد رنگ، دانه های ریز و قهوه ای و طعم تند،
دانه های ساییده شدۀ این گیاه که به عنوان چاشنی استفاده می شود، اسفندان، آهوری، خردله، سپندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندیان
تصویر سندیان
بلوط، درخت بلوط
فرهنگ فارسی عمید
افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعۀ آهنی را به روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند، میخ ستبر و یا تکۀ آهن زیر کوبۀ در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندیان
تصویر سندیان
پارسی تازی گشته سندیان بلوت از درختان بلوط
فرهنگ لغت هوشیار
افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعه آهن را بر روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
سخت، باوقار، صلب، ثقیل، وزین، گرانبها، قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندیل
تصویر سندیل
ماهی زهره از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعدین
تصویر سعدین
ناهید و زاوش
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند. لاتینی تازی گشته بنگرید به ساردین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چندین
تصویر چندین
اینهمه، این قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپندین
تصویر سپندین
خردل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چندین
تصویر چندین
((چَ))
این همه، این اندازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
((سَ))
از جنس سنگ، ثقیل، گران، باوقار، اثری هنری که فهمیدنش بر هر کسی ممکن نباشد
فرهنگ فارسی معین
((س))
ابزار آهنی ضخیم که آهنگران آهن را روی آن گذاشته و با پتک می کوبند، تکه آهن زیر کوبه در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعدین
تصویر سعدین
((سَ دَ))
دو سیاره سعد، زهره و مشتری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
Onerous, Ponderous, Stodgy, Unwieldy, Weighty, Heavy, Hefty
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
lourd, onéreux, ponderous, encombrant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
тяжелый , громоздкий , обременительный , тяжёлый , тяжёлый , неудобный , тяжелый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
schwer, gewichtig, beschwerlich, schwerfällig, unhandlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
важкий , незручний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
ciężki, uciążliwy, niewygodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
重的 , 繁重的 , 笨重的 , 沉重的 , 难以处理的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
pesado, oneroso, ponderoso, incômodo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
pesante, oneroso, ponderoso, ingombrante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
pesado, oneroso, ponderoso, engorroso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
zwaar, log, ongemakkelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
भारी , कठिन , असुविधाजनक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
berat, sulit diatur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
무거운 , 힘든 , 다루기 힘든
دیکشنری فارسی به کره ای