جدول جو
جدول جو

معنی سندسازی - جستجوی لغت در جدول جو

سندسازی
(سَ نَ)
کار سندساز. عمل سندساز. جعل سند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودسازی
تصویر خودسازی
آماده کردن خود را برای انجام کاری، کنایه از ریاکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپرسازی
تصویر سپرسازی
شغل و عمل سپرساز، جایی که سپرهای اتومبیل را تعمیر کنند
فرهنگ فارسی عمید
هنرنمایی و کارهای شگفت انگیز بر روی ریسمانی که در بلندی کشیده می شود، راه رفتن روی ریسمان
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
جادوگری. فسون سازی:
تا کند صید سحرسازی تو
جادوان را خیال بازی تو.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آنکه سند درست کند. کسی که جعل سند کند. جاعل سند. رجوع به سند شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
عیب داشتن و ناقص بودن قافیه:
بیک قافیۀ سند عیبی نباشد
نگویی که ناید ز من سندبادی.
انوری (دیوان ص 462)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نسبتی است به سندیه و آن قریه ای است در نواحی بغداد. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
عمل ساختن کود شیمیایی،
- ماشین کودسازی، ماشینی که کودهای شیمیایی درست می کند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
زدن عود، نواختن عود، بصدا درآوردن عود، و عود از وسایل طرب بود، رجوع به عود شود:
ز دلها کرده در مجمرفروزی
به وقت عودسازی عودسوزی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رجم. (ناظم الاطباء). عمل سنگسار کردن. رجم کردن:
مکن بر فرق خسرو سنگباری
چو فرهادش مکش در سنگساری.
خاقانی.
سری دگر بکف آور که در طریقت عشق
سزاست این سر سگسار سنگساری را.
خاقانی.
با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت... (گلستان چ یوسفی ص 165)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ/ خُدْ)
بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی
کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را.
قطره (از آنندراج).
صافتر ز آئینه باشد سینۀ پرجوش ما
بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما.
اسماعیل ایما (از آنندراج).
هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کند
خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام بازیی است که بازیگران چوبی دراز و بزرگ استاده کرده طنابها می بندند و بازیگری سبوئی آب پر کرده بر آن طنابها می دود و آن بازی را به اصطلاحات بندبازی گویند. (آنندراج). قسمی از بازی و برجهیدگی بر روی طناب. (ناظم الاطباء). عمل و شغل بندباز. ریسمان بازی. آکروباسی. نوع نمایش ورزشی که در آن شخص بر روی بند عملیات بدنی انجام دهد و هنرنمایی کند. بندباز برای حفظ تعادل خود روی بند معمولاً چوبی در دست میگیرد. در بندبازی شخص دوم بنام یالانچی وجود دارد که در صحنۀ زمین زیر بند اداهای مضحک درآورد. (فرهنگ فارسی معین) :
کنون همچو بازیگران گاه کشتن
کند همتش را همی بندبازی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سندانی
تصویر سندانی
منسوب به سندان، سندان گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسازی
تصویر ناسازی
مخالفت، دشمنی، ستیزه خوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سند ساز
تصویر سند ساز
جعل کننده سند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندبازی
تصویر بندبازی
ریسمان بازی، آکروباسی، نوعی نمایش ورزشی که در آن شخص بر روی بند هنرنمایی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسازی
تصویر ناسازی
مغایرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودسازی
تصویر خودسازی
تزکیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بندبازی
تصویر بندبازی
آکروباسی
فرهنگ واژه فارسی سره
سوء استفاده چی، مختلس، ترفندباف، دروغ پرداز، دروغ ساز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آکروباسی، رسن بازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خویشتن سازی، تزکیه، تهذیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
معتبرسازی، مدلل سازی، فیلم سازی (براساس واقعیات عینی)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
Renovation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
rénovation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
renovatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
ristrutturazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
Renovierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
renovação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
реконструкція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
реконструкция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
renowacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
renovación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوسازی
تصویر نوسازی
पुनर्निर्माण
دیکشنری فارسی به هندی