شنگرف، یکی از انواع سنگ های معدن جیوه که در معادن به صورت توده یا رشته و رگه پیدا می شود، غبارش سرخ یا قهوه ای رنگ است و در نقاشی به کار می رود، سولفور جیوه، اکسید سرخ سرب، زنجفر، شنجرف
شَنگَرف، یکی از انواع سنگ های معدن جیوه که در معادن به صورت توده یا رشته و رگه پیدا می شود، غبارش سرخ یا قهوه ای رنگ است و در نقاشی به کار می رود، سولفور جیوه، اکسید سرخ سرب، زَنجَفر، شَنجَرف
شنگرف، یکی از انواع سنگ های معدن جیوه که در معادن به صورت توده یا رشته و رگه پیدا می شود، غبارش سرخ یا قهوه ای رنگ است و در نقاشی به کار می رود، سولفور جیوه، اکسید سرخ سرب، زنجرف، زنجفر
شَنگَرف، یکی از انواع سنگ های معدن جیوه که در معادن به صورت توده یا رشته و رگه پیدا می شود، غبارش سرخ یا قهوه ای رنگ است و در نقاشی به کار می رود، سولفور جیوه، اکسید سرخ سرب، زَنجَرف، زَنجَفر
شنگرف. زنجفر. سنجرف. سرخ. (زمخشری). مبدل شنگرف و سنجرف معرب آن. (غیاث اللغات) (آنندراج). آن را زنجرف نیز خوانند و فارسیان شنگرف خوانند. کانی و عملی بود. کانیش از کبریت و زیبق متولد میشود... و در الوان بکار دارند و این از سمومات است. (نزهه القلوب). سنجرف. سنجفر. صمغی است، تعریب شنگرف. (الالفاظ الفارسیه المعربه تألیف ادی شیر). و رجوع به دو کلمه مذکور شود. شیئی قرمز شفاف و تقریباً قرمز سرخ رنگ میباشد و بر دیوارهای خرساباد و بر مرمرهای منقوله از نمرود که فعلاً در موزۀ انگلیس موجود است آثار رنگ شنجرف باقی و مشهود است. (قاموس کتاب مقدس). سولفور قرمز جیوه. (روش تجزیۀ پریمن ص 77). و رجوع به مترادفات کلمه شود
شنگرف. زنجفر. سنجرف. سرخ. (زمخشری). مبدل شنگرف و سنجرف معرب آن. (غیاث اللغات) (آنندراج). آن را زنجرف نیز خوانند و فارسیان شنگرف خوانند. کانی و عملی بود. کانیش از کبریت و زیبق متولد میشود... و در الوان بکار دارند و این از سمومات است. (نزهه القلوب). سَنْجَرف. سَنْجَفر. صمغی است، تعریب شنگرف. (الالفاظ الفارسیه المعربه تألیف ادی شیر). و رجوع به دو کلمه مذکور شود. شیئی قرمز شفاف و تقریباً قرمز سرخ رنگ میباشد و بر دیوارهای خرساباد و بر مرمرهای منقوله از نمرود که فعلاً در موزۀ انگلیس موجود است آثار رنگ شنجرف باقی و مشهود است. (قاموس کتاب مقدس). سولفور قرمز جیوه. (روش تجزیۀ پریمن ص 77). و رجوع به مترادفات کلمه شود
ضیاءالدین اجل فخرالشعراء و از افاضل دولت سلجوقی... او راست: خیل لاله کز کمین گاه بهار آمد پدید بر بساط باغ آنک با زمانه دروغاست ابر خلقان خرقه را بر چار سوی شش جهت پیرهن عشاق وار از آرزوی گل قباست از گل سوری پدید آمد مگر سوری چمن ارغنون پرداز سوری عندلیب خوش نواست. (از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 558)
ضیاءالدین اجل فخرالشعراء و از افاضل دولت سلجوقی... او راست: خیل لاله کز کمین گاه بهار آمد پدید بر بساط باغ آنک با زمانه دروغاست ابر خلقان خرقه را بر چار سوی شش جهت پیرهن عشاق وار از آرزوی گل قباست از گل سوری پدید آمد مگر سوری چمن ارغنون پرداز سوری عندلیب خوش نواست. (از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 558)
منسوب بسنجر پادشاه سلجوقی. - حجرسنجری، بسد. (یادداشت مؤلف). - دستگه سنجری، دستگاه پر شکوه و جلال سنجر: منزل تو دستگه سنجری طعمه تو سینۀ کبک دری. نظامی
منسوب بسنجر پادشاه سلجوقی. - حجرسنجری، بسد. (یادداشت مؤلف). - دستگه سنجری، دستگاه پر شکوه و جلال سنجر: منزل تو دستگه سنجری طعمه تو سینۀ کبک دری. نظامی
معرب شنگرف است. (از فرهنگ فارسی معین). بمعنی شنگرف است و آن جوهری باشد کانی و عملی، بهترین آن کانی است و عملی را از سیماب سازند و آن زهر قاتل است. (برهان) (آنندراج). شنجرف. (ناظم الاطباء). زنجفر. شنگرف. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به شنگرف، تحفۀ حکیم مؤمن و ترجمه صیدنه شود
معرب شنگرف است. (از فرهنگ فارسی معین). بمعنی شنگرف است و آن جوهری باشد کانی و عملی، بهترین آن کانی است و عملی را از سیماب سازند و آن زهر قاتل است. (برهان) (آنندراج). شنجرف. (ناظم الاطباء). زنجفر. شنگرف. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به شنگرف، تحفۀ حکیم مؤمن و ترجمه صیدنه شود
اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی. صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست. بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده است. این اشعار از او منقول است: اختیار خود داری هر چه میکنی ما را ور بخضر جان بخشی ور کشی مسیحا را. ز کس احوال او هرگز نپرسم که ترسم با رقیبش دیده باشد. غریب شهرتوام من، بکش مرا و مترس که هیچکس بدیار من این خبر نبرد. تو چون خنجر کشی فتراک جویان سر بدخواه بر بالین پسندند متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی آن گروهی این پسندند. (از آتشکدۀ آذر ص 250). چون پدر وی بسال 999 هجری قمری بهند رفت، محمد هاشم نیز با او بسفر شد، این هنگام بیست ساله بود و در آنجا نزد اکبرشاه منزلت یافت، سپس نزد عادلشاه شد. آنگاه شاه عباس او را به اصفهان خواند، لیکن در همان اوان به بیماری اسهال بسال 1021 هجری قمری بسن 41 سالگی درگذشت. (الذریعه و ج 9 صص 472- 473 و ج 12 از حاشیۀ آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 70). ظاهراً درباره این شاعر است که صائب گوید: هزار حیف که عرفی و نوحی و سنجر نیند جمع بدارالعباد برهان پور. (از منتخبات صائب جمع آوردۀ محمد شهید نورانی) لقب سلطان محمد خوارزمشاه است. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 79) ارسلان خان حکومت او جهه و ملتان را در زمان حکومت ناصرالدین محمود بن سلطان شمس الدین التمش بدست آورد و در سال 443 هجری قمری درگذشت. (حبیب السیر ج 2 ص 624). رجوع به سلطانشاه شود
اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی. صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست. بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده است. این اشعار از او منقول است: اختیار خود داری هر چه میکنی ما را ور بخضر جان بخشی ور کشی مسیحا را. ز کس احوال او هرگز نپرسم که ترسم با رقیبش دیده باشد. غریب شهرتوام من، بکش مرا و مترس که هیچکس بدیار من این خبر نبرد. تو چون خنجر کشی فتراک جویان سر بدخواه بر بالین پسندند متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی آن گروهی این پسندند. (از آتشکدۀ آذر ص 250). چون پدر وی بسال 999 هجری قمری بهند رفت، محمد هاشم نیز با او بسفر شد، این هنگام بیست ساله بود و در آنجا نزد اکبرشاه منزلت یافت، سپس نزد عادلشاه شد. آنگاه شاه عباس او را به اصفهان خواند، لیکن در همان اوان به بیماری اسهال بسال 1021 هجری قمری بسن 41 سالگی درگذشت. (الذریعه و ج 9 صص 472- 473 و ج 12 از حاشیۀ آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 70). ظاهراً درباره این شاعر است که صائب گوید: هزار حیف که عرفی و نوحی و سنجر نیند جمع بدارالعباد برهان پور. (از منتخبات صائب جمع آوردۀ محمد شهید نورانی) لقب سلطان محمد خوارزمشاه است. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 79) ارسلان خان حکومت او جهه و ملتان را در زمان حکومت ناصرالدین محمود بن سلطان شمس الدین التمش بدست آورد و در سال 443 هجری قمری درگذشت. (حبیب السیر ج 2 ص 624). رجوع به سلطانشاه شود