جدول جو
جدول جو

معنی سنبوق - جستجوی لغت در جدول جو

سنبوق
(سُمْ)
کشتی خرد. (منتهی الارب) (آنندراج). کشتی خرد و ناو کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سنبوق
پارسی تازی گشته سنبک کرجی (زورق)
تصویری از سنبوق
تصویر سنبوق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنبوت
تصویر سنبوت
نمود، هیکل، برای مثال چون تو از خوان شرع بی قوتی / تو و سالوس و کبر و سنبوتی (سنائی - ۱۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
(پَمْ پَ)
در تلفظ ترکی این کلمه از پنبۀ فارسی مأخوذ است. قطن
لغت نامه دهخدا
(سَ جُ / جَ)
کمر. کمربند. (برهان) (غیاث). کمربند. منطقه. (ناظم الاطباء) ، چهارذرعی. (برهان) ، علم. نشان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ)
خوشۀ غله. (ناظم الاطباء). رجوع به سنبل شود
لغت نامه دهخدا
(سَمْ نَ)
مرد خشمناک. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنبوق
تصویر پنبوق
پنبه قطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجوق
تصویر سنجوق
ترکی پرچم، کمربند دراز، دامن علم درفش رایت، کمر بند چهار زرعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبول
تصویر سنبول
فرانسوی نماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبوک
تصویر سنبوک
پارسی تازی گشته سنبک کرجی (زورق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبوسق
تصویر سنبوسق
پارسی تازی گشته سنبوسک (قطاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبوت
تصویر سنبوت
بد گو دژیاد (غیبت کننده) هیکل نمود نمودار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبوق
تصویر سبوق
پیش بر پیش پیشی گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبوت
تصویر سنبوت
((سَ))
هیکل، نمود، نمودار
فرهنگ فارسی معین
کند مخالف تیز
فرهنگ گویش مازندرانی