جدول جو
جدول جو

معنی سنباء - جستجوی لغت در جدول جو

سنباء
(سَمْ)
کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنباد
تصویر سنباد
(پسرانه)
نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنبات
تصویر سنبات
نمود و هیکل، هر چیزی که ظاهر فریبنده داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(نَ بَءْ)
النباء، سورۀ هفتادوهشتمین از قرآن، مکیه و آن چهل آیت است، پس از سورۀ مرسلات و پیش از نازعات قرار گرفته و با این آیت آغاز می شود: عم یتسائلون عن النباً العظیم
لغت نامه دهخدا
(نَ بَءْ)
آگاهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار). خبر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (صراح). الخبر، لأنه یأتی من مکان الی آخر. (المنجد) : عم یتسائلون عن النباً العظیم. (قرآن 1/78). ج، انباء
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نبی. (معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (المنجد). رجوع به نبی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مهرداد، دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. با 424 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَیْ یُ)
ناصر، ابن محمد (عزیز) بن ظاهر غازی بن ناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب. آخرین پادشاه سلسلۀ بنی ایوب. وی به سال 627 هجری قمری در قلعۀ حلب به دنیا آمد و پس از مرگ پدر به سال 634 هجری قمری به سلطنت رسید. سرزمینهای الجزیره و حران و رها و رقه و رأس عین و حمص و دمشق را به قلمرو حکومت حلب افزود و صاحب موصل و ماردین نیز او را گردن نهادند. وی به سال 648 به مصر حمله کرد و آن را به قهر متصرف شد، سپس گروهی از لشکریان مصر بر او حمله بردند و او به سوی شام گریخت و در دمشق مستقر شد و در حدود ده سال با آرامش حکومت کرد تا ف تنه مغول شروع شد و او را پیش هلاکو بردند. هلاکو نخست او را نواخت ولی بعد به قتل رساند (سال 659 هجری قمری). در دوران وی شاعران به عزت و نعمت رسیدند، زیرا او خود شعر می گفت و اشعار فراوانی از او روایت می کنند. یوسف مردی کریم و بردبار بود. و آثار و بناهایی از او در دمشق باقی است.
لغت نامه دهخدا
(سَ بَءْ)
نام سورۀ سی و چهارم از قرآن، مکیه و آن پنجاه و چهار آیت است، پس از احزاب و پیش از ملائکه. و آن را سباء از این جهت خوانده اند که آیۀ 15 این آیه است: لقد کان لسباء فی مسکنهم آیه..
لغت نامه دهخدا
(سَبْ با)
مهموز، خریدن می را جهت باز فروختن. (منتهی الارب) ، شراب خریدن و از جایی بجایی بردن. (اقرب الموارد) ، بتازیانه زدن. (تاج المصادر بیهقی ص 90) : سباء فلاناً، تازیانه زد کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، به آتش سوختن. (تاج المصادر بیهقی ص 90) : سباء الجلد، سوخت پوست را. سبأت النار الجلد، آتش گرفت جلد را و برگردانید گونۀ آن را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
می. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَمْ / هَُ نْ نَ)
زن گول و نادان که در کار زیرکی و استادی کردن نتواند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به هنبی شود
لغت نامه دهخدا
(شَمْ)
نوعی ازانار که دانه ندارد و آن را املیسیه نیز گویند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انار بی خسته. (ناظم الاطباء). ناربستان. انار که هسته ندارد، زن خوشاب دندان. (منتهی الارب). شنباء یا شمباء (به ابدال نون به میم) ، مؤنث اشنب. (از اقرب الموارد). مؤنث اشنب. زن خوشاب دندان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دختر ختنه ناکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ / سَمْ)
نمودنی باشد، یعنی چیزی که بنظر درآید و نمودی داشته باشد. (برهان) (آنندراج). نمایش و هر چیزی که نمودی داشته باشد و بنظر درآید، افسون. جادو. شعبده. (ناظم الاطباء). ظاهراً ساخته فرقۀ آذرکیوان است
لغت نامه دهخدا
(سِمْ)
مرد بسیار شر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَمْ)
قوت فکریه و این قوتی باشد عاقله که حصول فکر او است. (برهان). ظاهراً برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است. فکر. خیال. تفکر. قوه متفکره. (ناظم الاطباء) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(سِمْ)
سندباد مجوس مقتول 137 هجری قمری وی پس از قتل ابومسلم به امر منصور خلیفه که یکی از طرفداران او بود علم طغیان برافراشت. اگرچه وی ظاهراً آیین جدیدی نیاورد و معروف و مجوس بود. و نحوۀ اعتقاد او هم به ابومسلم معلوم نیست، مع ذلک عده ای بسیار از پیروان ادیان و مذاهب مختلف تحت لوای او جمع شدند. سنباد قصد خود را برای پیشروی بسوی حجازو انهدام کعبه اعلام نمود، و از نیشابور حرکت کرد. قومس و قم و ری را متصرف شد و گروه بسیار از مزدکیان و مجوسان طبرستان گرد او جمع شدند. عده اتباع او رادر حدود 100000 تن نوشته اند. شورش او فقط 70 روز طول کشید و در این مدت فتوحات بسیار کرد و عاقبت یکی از سرداران منصور خلیفه بنام جوهر بن مراد او را در نزدیکی همدان شکست داد و 60000 تن از اتباع او را بقتل رسانید. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سندباد شود
لغت نامه دهخدا
(عِ نَ)
جمع واژۀ عنبه. (منتهی الارب). رجوع به عنبه شود. لغه فی العنب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آگاهی بخشیدن کسی را. (ناظم الاطباء). آگاهی بخشیدن. (آنندراج). گویند: انبأه ایاه و به، آگاهی بخشید او را. (از منتهی الارب). خبر دادن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات). آگاهانیدن. آگهی دادن. آگاه کردن. اخبار.
لغت نامه دهخدا
نام یکی از پهلوانان و نجبای ایران در زمان بهرام چوبین. (ولف) :
جهاندیده سنباز بر پای جست
میان بسته و تیغ هندی بدست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ نباء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار). خبرها. آگاهیها. داستانها. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به نباء شود.
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خرمابن که یک سال بعد یک سال بار آورد. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمابن که سالی بار آورد و سالی نه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سنه سنواء، سال سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ)
سنبنده. سوراخ کننده:
سم اسب سنبان زمین کرد پست
گروها گره را گراهون شکست.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ شَ)
مناباه. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد و محیط المحیط دیده نشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از سباء
تصویر سباء
می خری، می، می خوری می فروش باده فروش چوب شناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنباء
تصویر شنباء
ناردیس (املیسیه) انار بی هسته، خوشابدندان: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیباء
تصویر سیباء
یونانی تازی شگته ماهی زکاب (زکاب مرکب که در دویت کنند) از آبزیان
فرهنگ لغت هوشیار
شخ زمین خشک و سخت، سال سخت، دو ساله بر درختی که هر دو سال یکبار بر دهد
فرهنگ لغت هوشیار
پدر (کشیش)، راهنما، آگاهاندن، دوری، جدایی، راندن، جمع نباء، خبرها، آگاهیها، داستانها، خبر دادن، آگاهانیدن آگهی دادن، آگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناء
تصویر سناء
((سَ))
روشنایی، فروغ، بلندی، رفعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انباء
تصویر انباء
((اَ))
جمع نباء، خبرها، آگاهی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انباء
تصویر انباء
((اِ))
خبر دادن، آگهی دادن
فرهنگ فارسی معین