- سنایه
- آب کشیدن با شتر، همه سراسر
معنی سنایه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
احترام، بزرگ داشت
مونث سانی دول کلان، شتر آبکش، چرخ چاه دولاب
انحنا و کجی
پارسی تازی گشته سرای، کاخ، دیوان در برخی از کشورهای تازی عمل سرودن، آواز دسته جمعی کر
آبکار زن آبشخور آبخانه، چمانیگری، باده، جام باده، آبخوری، مزد چمانی (چمانی ساقی)، مزد آبکار، نوشاک پیمانه، پیمانه می، باده انگوری، آبخوری موضع سقی جای آب دادن، ظرفی که با آن آب دهند پیمانه آب و شراب، دادن آب شراب و غیره
بد گویی، سخن چینی، چفته بستن (تهمت زدن)، باج گیری
بزرگوار بلند گاه مرد
پرداخت های کاستی (کاست قسط)
میوه دادن دوسال یکبار چون کویک خرمابن
خوب و نیکو گردیدن
چرک، بو گرفتگی، ترشید گی
مونث سناب دراز شکم
در بیان، کلمه ای که غیر از معنی حقیقی خود، برای معنی و مدلول دیگری استعمال شود مانند کاسه سیاه و سیه کاسه، بخیل، خسیس، سخن مبنی بر طعنه، توهین یا ریشخند، گفتن لفظی یا سخنی که بر غیر معنی اصلی خودش به معنی و مدلول دیگری دلالت کند
کنایه زدن: کنایه گفتن، کلمۀ کنایه آمیز به کسی گفتن
کنایه زدن: کنایه گفتن، کلمۀ کنایه آمیز به کسی گفتن
آختن هنجیدن، پاسداشت نگهداری، نواخت نوازش، بخشش دهش، نگرش
گفتن لفظی که بر غیر معنی اصلی خودش بدیگری دلالت کند
((کِ یِ))
فرهنگ فارسی معین
گفتن سخنی که بر غیر موضوع اصلی خود دلالت کند مانند ناخن خشک به معنی خسیس و ممسک، جمع کنایات
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
سیاهی بدن انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنائی چراغ بر روی زمین منعکس گردد
میوه دادن دو سال یکبار چون کویک خرمابن
مونث سنی چنبی روشی زن پایگاه چنبی روشن، بلند مونث سنی مقامات سنیه. مونث سنی زنی که پیرو اهل تسنن باشد
مؤنث واژۀ سنیّ، رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد، کنایه از توجه، عنایت
سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر،برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰) ، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳)
سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر،
سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
((یَیا یِ))
فرهنگ فارسی معین
محیط تاریکی که در اثر قرار گرفتن جسم تیره در برابر نور ایجاد می شود، پناه، حمایت
سایه شبح کسی را با تیر زدن: کنایه از سخت با او دشمن بودن
زیر سایه کسی بودن: مورد حمایت و توجه او بودن
سایه شبح کسی را با تیر زدن: کنایه از سخت با او دشمن بودن
زیر سایه کسی بودن: مورد حمایت و توجه او بودن
مؤنث واژۀ سنّی، کسی که پیرو اهل سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است