جدول جو
جدول جو

معنی سناریو - جستجوی لغت در جدول جو

سناریو
فیلمنامه (Screenplay یا Script) یا سناریو (Scenario) به معنای نوشتار یا نوشته ای است که شامل داستان، دیالوگ ها، شخصیت ها، صحنه ها، و ساختار کلی یک فیلم، سریال تلویزیونی، نمایش تئاتر، یا حتی بازی ویدیویی می شود. سناریو به عنوان پایه و اساس هر پروژه ی هنری تلقی می شود که تعیین می کند چه چیزهایی در اثر نمایش داده می شود، چگونه شخصیت ها با یکدیگر رفتار می کنند، و چگونه داستان پیش می رود.
یک سناریو معمولاً شامل موارد زیر است:
۱. خلاصه (Synopsis) : یک خلاصه کوتاه از داستان که معمولاً در چند پاراگراف ارائه می شود و اصلی ترین رویدادها و تغییرات داستان را شرح می دهد.
۲. دیالوگ ها (Dialogue) : دیالوگ هایی که شخصیت ها برای بیان احساسات، افکار، و اطلاعات استفاده می کنند. دیالوگ ها برای ایجاد ارتباط و شناخت بهتر از شخصیت ها بسیار مهم هستند.
۳. شخصیت ها (Characters) : شرح کامل و توصیف شخصیت های اصلی و فرعی که در داستان حضور دارند، از جمله خصوصیات فیزیکی، روانی، و هدف های شخصیتی آن ها.
۴. صحنه ها (Scenes) : توصیف مکان ها، زمان ها، و اتفاقاتی که در طول داستان رخ می دهند و به شکل صحنه های مختلف در سناریو نمایش داده می شوند.
۵. ساختار (Structure) : نحوه ی تنظیم و ترتیب رویدادها، صحنه ها، و دیالوگ ها در طول داستان به منظور ایجاد جریان داستانی مناسب و جذاب برای بیننده.
سناریو نهایی می تواند به عنوان یک دستورالعمل برای کارگردان، بازیگران، و سایر اعضای تولید اثر هنری استفاده شود تا به شکل درست و مطلوب، داستان به تصویر کشیده شود.
تصویری از سناریو
تصویر سناریو
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
سناریو
داستان یا شرح صحنه های یک فیلم که در آن بیشتر به طرح ریزی صحنه ها و مناظری که باید فیلمبرداری شود و چگونگی حرکت دوربین ها و گرفتن تصویر از هنرپیشگان توجه می شود و کارگردان از روی آن فیلم را تهیّه می کند
فرهنگ فارسی عمید
سناریو
نمایشنامه مخصوص فیلم سینما
تصویری از سناریو
تصویر سناریو
فرهنگ لغت هوشیار
سناریو((س))
فیلم نامه، داستان مخصوص فیلم سینما
تصویری از سناریو
تصویر سناریو
فرهنگ فارسی معین
سناریو
فیلم نامه، فیلم نوشت
متضاد: پیس، نمایشنامه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی که شکم را در بالای رحم چاک می دهند و بچه را خارج می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنانیر
تصویر سنانیر
سنورها، گربه ها، بزرگ ها، بیخ دم ها، مهره های گردن، جمع سنور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراروی
تصویر سراروی
قیفال، رگی در بازو که در قدیم از آن خون می گرفتند، رگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سناریست
تصویر سناریست
کسی که فیلم نامه می نویسد، فیلم نامه نویس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماریس
تصویر سماریس
ساردین، نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
(یِ وُ)
سارایوو. شهری است در یوگوسلاوی در ایالت بوسنی هرزگوین در کنار رود خانه بوسنه و 135700 تن جمعیت دارد. در 28 ژوئن 1914 میلادی فرانسوا فردینان ولیعهد اتریش در این شهر کشته شد و همین حادثه موجب اشتعال جنگ جهانی اول (1914- 1918 میلادی). گردید
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام رگی است که چون او را بگشایند خون از سرو روی آدمی کشیده شود و بعربی قیفال گویند. (برهان). رگی است که فصد آن امراض سر و روی و چشم را نافع است و بیونانی قیفال گویند. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سبروت و سبریت: ارض سباریت، زمین فراخ بی آب و گیاه. (منتهی الارب). جمع واژۀ سبروت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اسم حرشف بستانی است و آن کنگر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 25 هزارگزی جنوب خاوری فریمان بر سر راه مالرو عمومی فریمان به تربت جام واقع است. این آبادی در دامنۀ کوه قرار گرفته و هوایش معتدل است و 348 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج که در 39 هزارگزی باختر دیواندره، کنار راه مالرو دیواندره به خورخوره واقع است. کوهستانی و هوایش سردسیر است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه. محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت، گله داری، بافتن قالیچه و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زنگ مانند زنگ آهن و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
اسم مثنای انار، انار شیرین و انار ترش.
- آب انارین، آب انار شیرین و ترش. (ناظم الاطباء).
و رجوع به انار شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
منسوب به کنار. آخر و آخرین. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(اُ یُ)
دریاچه ای در کانادا، که از نیاگارا آبهای دریاچۀ اریه را گرفته و بوسیلۀ سن لوران توزیع می کند. (فرهنگ فارسی معین، اعلام).
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ)
زردک. هویج. زردک صحرایی. (دزی ج 1 ص 660)
لغت نامه دهخدا
(سَتْ تا)
تیره ای از ایل نفراز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نوعی از ماهی باشد و آنرا اهل مغرب سردین گویند. (از برهان) (از آنندراج). اسم یونانی ماهی شور است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به سردین و ساردین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قناریه
تصویر قناریه
اسپانیایی تازی گشته از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنکاریون
تصویر سنکاریون
یونانی برابران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناریست
تصویر سناریست
نویسنده نمایشنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنانیر
تصویر سنانیر
جمع سنور، گربگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناهیه
تصویر سناهیه
پرداخت های کاستی (کاست قسط)
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
رگی است که چون آنرا بگشایند خون از سر و روی انسان کشیده شود قیفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سزارین
تصویر سزارین
عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی برابران از گیاهان دارویی گونه ای قارچ است که بر روی تنه درختان جنگلی میروید بربران برابران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباریت
تصویر سباریت
جمع سبروت، کویرها، نیکی هایی اندک، درویش ها، نیازمندان
فرهنگ لغت هوشیار
((س یَ))
عمل جراحی جهت خروج نوزاد از شکم و زایمان های غیرطبیعی. ژول سزار قیصر روم به این طریق به دنیا آمده و نام این عمل از نام او گرفته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سناریست
تصویر سناریست
((س))
سناریو نویس
فرهنگ فارسی معین