- سنار
- موضعی است از دریا که آبش تنگ باشد و تهش گل بوده و بیم آن باشد که کشتی در آنجا بند شود
معنی سنار - جستجوی لغت در جدول جو
- سنار ((سَ))
- جایی در دریا که عمق آن اندک بوده و کشتی در آن جا به گل نشیند، مجازاً عاشق و گرفتار
- سنار
- جایی در دریا که گودی آن کم باشد و کشتی در آنجا به گل نشیند و نتواند حرکت کند، بندر،
برای مثال دمان همچنان کشتی مارسار / که لرزان بود مانده اندر سنار (عنصری - ۳۵۵)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه
جنبنده
آق سنقر
کمربند یکه مسیحیان ذمی بحکم مسلمانان بر کمر میبسته اند تا از مسلمانان باز شناخته شوند
بسیار پوشنده، یکی از صفات باریتعالی
آهنی سر تیز که زمین را بدان شیار کنند آهن جفت
ریشکاو (میل جراحی)
نام درخت معروف و مشهور که شعراء برگ آنرا بکف دست پنجه گشاده تشبیه کرده اند و عمر درخت بهزار سال میرسد
درختچه ای از تیره موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند. پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش باالنسبه بزرگ و قرمز رنگ است رمان ارز
از واژه پارسی تنور تنورگر تنوری
سحر کننده، جادوگر و شعبده باز
پرده چادر از ریشه لاتینی کنار فروش
گرمی از آتش، گرسنگی سختی گرسنگی، بدی تباهی، سوزش تشنگی، گرمای شب، دیوانگی
افزار جدول کشان و آن آلتی است پولادی یا چوبی یا استخوانی راست و مستقیم (معمولا به طول 20 تا 50 سانتیمتر و به عرض 3 تا 5 ساتنیمتر) که بدان خط مستقیم کشند مسطر. توضیح: همین کلمه است که به صورت ستاره (مشدد و مخفف) تحریف شده
عنوان امپراطور روم قیصر
غوره خرما، گزیده از یک نژاد گزین تبار، بریده ناف، واپسین شب ماه
فرماندهی سرداری، سروری ریاست، حکومت، پادشاهی. سردار، سالار
زغال افروخته
جمع سامر، افسانه گویان افسانه سرایان داستان پردازان شیرآبکی، دوخ (گیاهی که از آن بوریا بافند) گونه ای نی بوریاست اسل، علف حصیر، خرزهره سم الحمار
سفر کردن
پرنده شکاری
کاردان کارشناس
میوه دادن دو سال یکبار چون کویک خرمابن
سر نیزه
کوهان شتر
کوسه کوسج، تنک ریش