جدول جو
جدول جو

معنی سن - جستجوی لغت در جدول جو

سن
عشقه، گیاهی که بر درخت می پیچد، برای مثال هست بر خواجه پیخته زفتن / راست چون بر درخت پیچید سن (رودکی - ۵۰۵)
تصویری از سن
تصویر سن
فرهنگ فارسی عمید
سن
مدتی که از عمر انسان یا جاندار دیگر گذشته باشد، مدت عمر و زندگانی
سن بلوغ: سنی که دختر یا پسر به رشد طبیعی برسد، حد رشد یا بلوغ دختر در دین اسلام نه سالگی و پسر چهارده سالگی است
سن تمییز: سنی که وقتی انسان به آن برسد نفع و ضرر خود را می شناسد
تصویری از سن
تصویر سن
فرهنگ فارسی عمید
سن
حشره ای ریز و دارای بال های کوچک با دهانی به شکل خرطوم که با آن شیرۀ ساقه و خوشۀ جو یا گندم را می مکد و از بزرگترین آفات گندم و برخی درختان مانند سیب و گلابی است و برای دفع آن علاوه بر سم از نوعی زنبور استفاده می شود
در هنر تئاتر قسمتی از سالن که در آنجا نمایش اجرا می شود، صحنۀ نمایش
تصویری از سن
تصویر سن
فرهنگ فارسی عمید
سن
(تَ نَعْ عُ)
تیز کردن کارد را بفسان. (منتهی الارب) (آنندراج). تیز کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، نصب کردن سنان به نیزه، مالیدن دندان را به سواک، سخت راندن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج). نیک راندن شتر. (تاج المصادر بیهقی) ، ظاهر کردن و آشکارا کردن کاری را، سفال گردانیدن گل، سنان زدن یا بدان گزیدن یا شکستن دندان او را، خوابانیدن و برجستن بر آن، گذاشتن شتران را در چراگاه، نیکو کردن سیاست و تیمار کسی را، تصویر آن چیز کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سن علیه الدرع او الماء، ریخت آن را بر آن. (منتهی الارب) ، زره به خویشتن فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، رفتن در آن راه، آرزومند طعام کردن کسی را چیزی، ریختن خاک بر زمین، بلند کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). بلند شدن. (المصادر زوزنی) ، آب بر روی ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سن
(سَ)
رستنی باشد که بر درختها پیچد و به عربی عشقه خوانند. (برهان) (آنندراج). عشقه بود که بر درخت پیچد. (لغت فرس اسدی) (تحفۀ حکیم مؤمن) ، سان که مثل و مانند و رسم و عادت و طرز و روش باشد، سنان. نیزه. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سن
(سِ)
حشره ای است که رطوبت ساق خوشه های گندم و جو بمکد و آنرا خشک یا نزار کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سن
(سِ)
دهی است از دهستان قصبۀنصار بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان. دارای 350 تن سکنه. آب آن از شطالعرب و لوله کشی خسروآباد. محصول آنجا حنا، مختصری انگور و خرما. شغل اهالی آنجا زراعت، ماهیگیری، حصیربافی و گلاب گیری است. ساکنین از طایفۀ نصار هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
سن
(سِن ن)
دندان، سال. (منتهی الارب) ، عمر. مدت عمر. زندگانی. هنگام از عمر. (ناظم الاطباء). عمر. (منتهی الارب). سال و عمر. مؤنث است در مردم باشد یا غیر آن. ج، اسنان. (آنندراج) ، گاو دشتی. (منتهی الارب) (آنندراج). گاو نر. (مهذب الاسماء) ، تیزی مهرۀ پشت، جای تراش از قلم، زبان قلم، شاخ، دانه از سیر، دندانۀ راسن، اکل شدید. (منتهی الارب) (آنندراج).
- سن بلوغ، هنگامی که شخص مکلف شود و به تکلیف رسد. (ناظم الاطباء).
- سن تمیز، هنگامی که شخص شاعر شود و خوب و بد را بشناسد.
- سن رشد، سن قانونی. بلوغ سن.
- سن شباب، جوانی. (ناظم الاطباء).
- سن شیخوخت، پیری. (ناظم الاطباء).
- سن قانونی، سال و مدت عمری که پس از آن قانون اجازه میدهد کلیۀ معاملات را شخصاً انجام دهد.
- سن و سال، عمر و زندگانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سن
محل نمایش، صحنه نمایش سال، عمر، زندگانی، دندان
تصویری از سن
تصویر سن
فرهنگ لغت هوشیار
سن
((س))
حشره ای است ریز با بال های کوچک و دهانی خرطومی شکل که آفت گندم است
فرهنگ فارسی معین
سن
صحنه نمایش
تصویری از سن
تصویر سن
فرهنگ فارسی معین
سن
دندان، عمر
تصویری از سن
تصویر سن
فرهنگ فارسی معین
سن
((سَ))
گیاهی است که بر درخت پیچد، عشقه، سرند، کشور
تصویری از سن
تصویر سن
فرهنگ فارسی معین
سن
عمرٌ
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به عربی
سن
Age
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سن
âge
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سن
年齢
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سن
عمر
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به اردو
سن
বয়স
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سن
อายุ
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سن
umri
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سن
yaş
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سن
возраст
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به روسی
سن
Alter
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سن
나이
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به کره ای
سن
usia
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سن
आयु
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به هندی
سن
leeftijd
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به هلندی
سن
edad
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سن
età
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سن
idade
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سن
年龄
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به چینی
سن
wiek
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سن
вік
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سن
גיל
تصویری از سن
تصویر سن
دیکشنری فارسی به عبری