نام عمه شیرین و ترجمه مهین بانو است. (آنندراج). مهین بانو عمه شیرین باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی) : سمیرا نام داردآن جهانگیر سمیرا را مهین بانو است تفسیر. نظامی
نام عمه شیرین و ترجمه مهین بانو است. (آنندراج). مهین بانو عمه شیرین باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی) : سمیرا نام داردآن جهانگیر سمیرا را مهین بانو است تفسیر. نظامی
استوار کردن چیزی را. و میخ دوز نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی را به میخ استوار کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). در، یا جز آنرا به میخ استوار کردن. (از المنجد) ، دامن برزدن و رها کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زود رها کردن تیر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). تشمیر چیزی یعنی رها کردن آن یا رها کردن تیر به شتاب. (از اقرب الموارد). رهاکردن تیر. (از المنجد) ، بسیار آب کردن شیر. (تاج المصادر بیهقی). تنک کردن شیر به آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنک و رقیق کردن شیر به آب. (آنندراج). رقیق کردن شیر را با آب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، نوشیدن خمر را. (از المنجد) ، نوشیدن خمر را. (از المنجد) ، کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آتش در دیده کشیدن یا کور کردن آن. (از متن اللغه) ، چریدن چارپا نبات را. (از المنجد) ، شتابانیدن شتر را. (از متن اللغه). و رجوع به تشمیر شود
استوار کردن چیزی را. و میخ دوز نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی را به میخ استوار کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). در، یا جز آنرا به میخ استوار کردن. (از المنجد) ، دامن برزدن و رها کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زود رها کردن تیر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). تشمیر چیزی یعنی رها کردن آن یا رها کردن تیر به شتاب. (از اقرب الموارد). رهاکردن تیر. (از المنجد) ، بسیار آب کردن شیر. (تاج المصادر بیهقی). تنک کردن شیر به آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنک و رقیق کردن شیر به آب. (آنندراج). رقیق کردن شیر را با آب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، نوشیدن خمر را. (از المنجد) ، نوشیدن خمر را. (از المنجد) ، کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آتش در دیده کشیدن یا کور کردن آن. (از متن اللغه) ، چریدن چارپا نبات را. (از المنجد) ، شتابانیدن شتر را. (از متن اللغه). و رجوع به تشمیر شود
موضعی است در راه مکه مظمه. (جهانگیری). موضعی است دو منزلی در طریق مکه بعد از ’ثور’ وپیش از ’حاجر’ واقع شده است. گویند در اطرافش کوه هاو بیشه ها یافت شود. (از معجم البلدان) : وز پی خضر و پر روح القدس چون خط دوست در سمیرا سدره بر جای مغیلان دیده اند. خاقانی. رجوع به نزهه القلوب ص 176 شود
موضعی است در راه مکه مظمه. (جهانگیری). موضعی است دو منزلی در طریق مکه بعد از ’ثور’ وپیش از ’حاجر’ واقع شده است. گویند در اطرافش کوه هاو بیشه ها یافت شود. (از معجم البلدان) : وز پی خضر و پر روح القدس چون خط دوست در سمیرا سدره بر جای مغیلان دیده اند. خاقانی. رجوع به نزهه القلوب ص 176 شود
خطی باشد که بکشند خواه بر دیوارو خواه بر زمین و خواه با قلم و خواه با چوب. (برهان) (آنندراج). نوشته و خط کشیده شده خواه بر کاغذ و خواه بر دیوار و خواه بر زمین و خواه با قلم و خواه با چوب و جز آن. (ناظم الاطباء) ، نوشته هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
خطی باشد که بکشند خواه بر دیوارو خواه بر زمین و خواه با قلم و خواه با چوب. (برهان) (آنندراج). نوشته و خط کشیده شده خواه بر کاغذ و خواه بر دیوار و خواه بر زمین و خواه با قلم و خواه با چوب و جز آن. (ناظم الاطباء) ، نوشته هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
ناحیتی است مابین عراق و فارس که آب ملخ را از آن ناحیت آورند. گویند: وقتی که این آب را می برند می باید که ظرف آنرا بر زمین نگذارند و نگاه به عقب سر نکنند تا محلی که بمقصد برسند، طیوری چند کوچک پیدا شوند و هر ملخی که در آن ولایت باشد تمام را بکشند. گویند: بانی آن ناحیه سام بن ارم بود و سام ارم نام آنجاست و کثرت استعمال سمیرم شده است. (برهان). قصبه ای است نزدیک بقمشه که سام بن ارم بن نوح در آن ساکن بودند و سام آرام نام داشته سمیرم مخفف آن است. (آنندراج). قصبۀ مرکز بخش سمیرم شهرستان شهرضا در 73 هزارگزی جنوب شهرضا کنار راه سمیرم بشهرضا واقع گردیده و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول 51 درجه و 47دقیقه و 20 ثانیۀ خاوری از نصف النهار گرینویچ عرض 31 درجه 22 دقیقۀ شمالی. ارتفاع از سطح دریا 2400 متر، بنابراین 784 متر از شهرضا مرتفعتر است. این قصبه اطراف بکوههای مرتفع محاط شده و مرکز تجارت عشار قشقایی است. آب مشروب و آب زراعتی و مصرفی قصبه از منابع زیر تأمین میشود: 1- چشمۀ خوانسار 2- چشمۀ علی 3- چشمۀ شیربرنجی 4- چشمۀ خونی. آب این چشمه ها گواراست، بطوری که اهالی این قصبه با داشتن این چشمه ها و هوای خوب بانشاط و سالم هستند و محصول عمده آنجا غلات، حبوبات، میوه جات است. جمعیت آن در حدود ده هزار تن است. شغل ساکنین قصبه زراعت، گله داری و کسب است و در حدود 80 باب دکان و 1200 خانه دارد که دردامنۀ کوه شهیدان قرار گرفته است. از آثار قدیمی، امامزاده ای است بنام سلطان ابراهیم که زیارتگاه اهالی قصبه و دهات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
ناحیتی است مابین عراق و فارس که آب ملخ را از آن ناحیت آورند. گویند: وقتی که این آب را می برند می باید که ظرف آنرا بر زمین نگذارند و نگاه به عقب سر نکنند تا محلی که بمقصد برسند، طیوری چند کوچک پیدا شوند و هر ملخی که در آن ولایت باشد تمام را بکشند. گویند: بانی آن ناحیه سام بن ارم بود و سام ارم نام آنجاست و کثرت استعمال سمیرم شده است. (برهان). قصبه ای است نزدیک بقمشه که سام بن ارم بن نوح در آن ساکن بودند و سام آرام نام داشته سمیرم مخفف آن است. (آنندراج). قصبۀ مرکز بخش سمیرم شهرستان شهرضا در 73 هزارگزی جنوب شهرضا کنار راه سمیرم بشهرضا واقع گردیده و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول 51 درجه و 47دقیقه و 20 ثانیۀ خاوری از نصف النهار گرینویچ عرض 31 درجه 22 دقیقۀ شمالی. ارتفاع از سطح دریا 2400 متر، بنابراین 784 متر از شهرضا مرتفعتر است. این قصبه اطراف بکوههای مرتفع محاط شده و مرکز تجارت عشار قشقایی است. آب مشروب و آب زراعتی و مصرفی قصبه از منابع زیر تأمین میشود: 1- چشمۀ خوانسار 2- چشمۀ علی 3- چشمۀ شیربرنجی 4- چشمۀ خونی. آب این چشمه ها گواراست، بطوری که اهالی این قصبه با داشتن این چشمه ها و هوای خوب بانشاط و سالم هستند و محصول عمده آنجا غلات، حبوبات، میوه جات است. جمعیت آن در حدود ده هزار تن است. شغل ساکنین قصبه زراعت، گله داری و کسب است و در حدود 80 باب دکان و 1200 خانه دارد که دردامنۀ کوه شهیدان قرار گرفته است. از آثار قدیمی، امامزاده ای است بنام سلطان ابراهیم که زیارتگاه اهالی قصبه و دهات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
سر کننده رونده، جاری روان، همه جمیع، باقی چیزی باقی مردم دیگر: شاگردان حروفچین پنج نفر عمله طبع ده نفر سایر هفت نفر، جمع سایرین. توضیح بعضی پندارند که سایر (سائر) در عربی به معنی همه و جمیع است و بمعنی بقیه نیامده. این قول اشتباه است: (السائر الباقی)
سر کننده رونده، جاری روان، همه جمیع، باقی چیزی باقی مردم دیگر: شاگردان حروفچین پنج نفر عمله طبع ده نفر سایر هفت نفر، جمع سایرین. توضیح بعضی پندارند که سایر (سائر) در عربی به معنی همه و جمیع است و بمعنی بقیه نیامده. این قول اشتباه است: (السائر الباقی)