- سمیر (پسرانه)
- قصه گو
معنی سمیر - جستجوی لغت در جدول جو
- سمیر
- زمانه و روزگار
- سمیر
- افسانه گو در شب، مصاحب شب، کنایه از دهر، روزگار
- سمیر ((سَ))
- افسانه گو، زمانه، روزگار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گیاهی شبیه کاسنی که در طب به کار می رود
تنک کردن شیر آبکی کردن شیر، میخکوب کردن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاه، پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیرپویا، و امیرحسین
اندرون
دیگر
راه، گذرگاه، روش
کولمه از ماهیان نامرد، کوته بالا، خوبروی کودک، نی زدن
سر کننده رونده، جاری روان، همه جمیع، باقی چیزی باقی مردم دیگر: شاگردان حروفچین پنج نفر عمله طبع ده نفر سایر هفت نفر، جمع سایرین. توضیح بعضی پندارند که سایر (سائر) در عربی به معنی همه و جمیع است و بمعنی بقیه نیامده. این قول اشتباه است: (السائر الباقی)
گرد گاه، موی بافته، شب تار
پادشاه، فرمانروا، سلطان، خلیفه، کسی که فرمانروا بر قومی باشد
سرخک: سرخه از گیاهان جمع حمار خران دراز گوشان
آرد آمیخته شده با آب و بر آمده و ترش شده جهت ساختن نان
مرغ مگس
بیمار شکم، بزرگ شکم اسپ
پوشیده، مستور سیر، 61 مثقال
یار و دوست خالص
گیاه، سرچشمه مخفف سه دیر ساختمانی که نعمان بن منذر برای بهرام گور ساخته بود
تخت پادشاه
میانجی، سفراء جمع
جمع سامر، افسانه گویان افسانه سرایان داستان پردازان شیرآبکی، دوخ (گیاهی که از آن بوریا بافند) گونه ای نی بوریاست اسل، علف حصیر، خرزهره سم الحمار
آتش افروخته و سوزان، دوزخ
هماره مست