میدۀ سفید و به ذال معجمه افصح است. (آنندراج). نان میده. (مهذب الاسماء). نان سپید. (دهار) : و پس نان سمید پر از ده درم سنگ فروکنند و سی درم سنگ دوغ بر این نان کنند و بنهند تا آغشته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به سمیذ شود
میدۀ سفید و به ذال معجمه افصح است. (آنندراج). نان میده. (مهذب الاسماء). نان سپید. (دهار) : و پس نان سمید پر از ده درم سنگ فروکنند و سی درم سنگ دوغ بر این نان کنند و بنهند تا آغشته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به سمیذ شود
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 150 تن سکنه. آب آن از کارون و محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 150 تن سکنه. آب آن از کارون و محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نسبید. (زوزنی). از بن برکندن موی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). از بن برکندن یا تراشیدن موی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تسبید شود، نیک سرگین در زمین زدن. (تاج المصادر بیهقی). بار دادن زمین را به سماد و سماد سرگین خاکستر آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به بازی گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
نسبید. (زوزنی). از بن برکندن موی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). از بن برکندن یا تراشیدن موی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تسبید شود، نیک سرگین در زمین زدن. (تاج المصادر بیهقی). بار دادن زمین را به سماد و سماد سرگین خاکستر آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به بازی گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)