جدول جو
جدول جو

معنی سمهی - جستجوی لغت در جدول جو

سمهی
(سُمْ مَ ها)
باد. اتمسفر. رجوع به سمهاء شود، مخاط شیطان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دروغ، باطل. (منتهی الارب) (آنندراج). باطل و بیهوده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سمهی
باد، اتمسفر
تصویری از سمهی
تصویر سمهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمیه
تصویر سمیه
(پسرانه)
نام مادر عمار یاسر که از اصحاب پیامبر (ص) بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساهی
تصویر ساهی
کسی که دلش جای دیگر باشد، سهو کننده، غافل، فراموش کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستهی
تصویر ستهی
ستیزه جو، جنگجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمعی
تصویر سمعی
آنچه از راه گوش ادراک می شود، شنیداری
فرهنگ فارسی عمید
(عُمْ مَ ها)
ذهبت ابله العمهی، دانسته نمیشود که شتران او کجا رفتند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عمیهی. رجوع به عمّیهی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
نام قومی از قبیلۀ لر، اگرچه زبان لری دارند، لکن لر اصلی نیستند، (تاریخ گزیده ص 547)
لغت نامه دهخدا
غافل و فراموشکار، (آنندراج) (مهذب الاسماء) (غیاث)، فراموشکار، ج، ساهون، (مهذب الاسماء) : و گفت ای که گفتی توانگران مشتغل اند و ساهی و مست ملاهی، (گلستان)،
ای پسر گر ملازم شاهی
نتوان بود غافل و ساهی،
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ هی ی)
آنکه همواره از پس قوم رود. (منتهی الارب). رجوع به ستیهی شود. در تاج العروس آرد: ستیهی و صواب سیتهی بر وزن حیدری چنانکه نص فراء است بخط صاغانی
لغت نامه دهخدا
(سُ تُ)
ملالت. ستوهی. سیر آمدگی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
سیاه بودن:
صحبت ابلهان چو دیگ تهی است
از درون خالی از برون سیهی است.
سنایی.
به اندکی سیهی بر سرم سپاس نهند
بشرط آنکه دگر درد سر نیارم پیش.
انوری
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مَ)
منسوب به امّهه. (از المرجع). و رجوع به امهه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تِ)
جنگجو. ستیزه جو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ مُ ری ی)
حیوانی که درخت سمره یعنی درخت طلح را چرا میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ طی ی)
منسوب به سمط.
- شعر سمطی، شعر مسمط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
منسوب بسمر که افسانه گویی در شب باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ می ها)
دروغ باطل. سمیهاء. مثله و عفان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ مَ هََ)
بوریای سفره مانندی از برگ خرما. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ هََ)
نیزۀ درشت و راست منسوب به سمهرکه شخصی بوده نیزه ساز. (ناظم الاطباء). نیزۀ درشت ورست یا منسوب است بسوی سمهر شوهر ردینه و آن هر دو نیزه را بثقاف راست میکردند یا منسوب است بسوی دهی به حبشه. (منتهی الارب) (آنندراج). نیزۀ سخت و منسوب بسوی سمهر است شوهر ردینه که هر دو راست میکردند نیزه ها را یا منسوب است بسوی دهی بحبشه. (شرح قاموس).
- رمح سمهری، منسوب بمردی که نیزه های نیکو ساختی و رمح سمهری و رماح سمهریه منسوب بوی است. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(سَ هََ)
خشک و سخت هر چیز باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ هََ)
شیر آب آمیخته. یاشیر شیرین بسیار روغن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، آسان. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، زمین فراخ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سَ مَ وی ی)
منسوب به اسم شی ٔ. (آنندراج). منسوب به اسم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از نظر تشریح درزی است در استخوانهای جمجمه که از میان درز اکلیلی بر میان سر میرود تا بزاویۀ درز لامی، و آنرا سهمی و سفودی نیز گویند. درزی که قحف را از وسط در طول به دو بخش کند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب به سمع. افواهی. حکایتی. حدیثی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کمانی زبانزد هندسه گونه ای چنبره (منحنی) که به کمان کشیده همانند است منسوب به سهم، یا شلجمی شکلی که هر نقطه آن از یک نقطه ثابت به نام کانون و یک خط ثابت به نام هادی به یک فاصله میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
شناوی شناویک منسوب به سمع آنچه که از راه گوش درک شود: تعلیمات سمعی و بصری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سموی
تصویر سموی
منسوب به اسم شیئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیه
تصویر سمیه
مونث سمی زهر آلود، جمع سمیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیهی
تصویر سمیهی
سخنان یاوه دروغ بیهوده (باطل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستهی
تصویر ستهی
خستگی درماندگی، ناتوانی ضعف، ملالت افسردگی، پریشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهی
تصویر ساهی
فراموشکار، غافل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهی
تصویر ساهی
غافل، فراموشکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمعی
تصویر سمعی
شنیداری
فرهنگ واژه فارسی سره
خطاکار، سهوکننده، غافل، فراموشکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد