جدول جو
جدول جو

معنی سمندور - جستجوی لغت در جدول جو

سمندور
سمندر، جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی می کند و در مکان های تاریک و مرطوب به سر می برد،
جانوری افسانه ای که درون آتش زندگی می کند، اسمندر، سامندر
تصویری از سمندور
تصویر سمندور
فرهنگ فارسی عمید
سمندور
(سَ مَ)
سمندر است که جانوری آتشی باشد. (برهان). نام جانوری است که میان آتش متکون بود. بعضی گفته اند بر هیأت موشی باشد و از پوستش مردم بزرگ کلاه سازند. آورده اند که هرگاه پوستش چرکین شود در میان آتش بیندازند چرکهای آن بسوزد و پاکیزه گردد و گروهی آورده اند که بصورت مرغی بود. (جهانگیری). رجوع به سمندر، سمندول، سمندوک و سالامندرا شود
لغت نامه دهخدا
سمندور
(سَ مَ)
نام ولایتی است که از آنجا عود آورند. (برهان) (جهانگیری). شهری است نزدیک ملتان. (منتهی الارب) :
از سمندورتا بخیزد عود
تا همی ساج خیزد از سندور.
خسروی.
ز خرخیز و سمندور و ز کافور
بیارد بوی مشک و عود و کافور.
فخر گرگانی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
سمندور
جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمن رو
تصویر سمن رو
(دخترانه)
سمن چهره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمن بر
تصویر سمن بر
(دخترانه)
آنکه اندامی سفید و لطیف چون سمن دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سانسور
تصویر سانسور
سانسور (Censorship) یا بازبینی محتوایی به معنای ویرایش یا حذف بخش هایی از محتوای فیلم، تلویزیونی یا هر نوع اثر هنری است که به دلایل مختلف انجام می شود. این عمل به طور عمده به دلیل محدودیت های فرهنگی، اخلاقی، سیاسی یا قوانین قانونی صورت می گیرد. در بسیاری از کشورها، مقررات خاصی برای محتوایی که به نمایش عمومی می رسد وجود دارد، و سانسور برای اطمینان از اینکه محتوایی که به جامعه نشان داده می شود، با استانداردها و قوانین موجود سازگار است، انجام می شود.
سانسور ممکن است شامل حذف صحنه های خشونت آمیز، مواد مخدر، صحنه های جنسی، واژگان غیرمناسب یا موضوعات سیاسی حساس باشد. همچنین ممکن است تغییراتی در داستان، دیالوگ ها یا تصاویر برای تطبیق با استانداردهای محتوای مورد نظر صورت گیرد.
گاهی اوقات سانسور ممکن است به یک اثر هنری ضربه بزند و برخی از هنرمندان و منتقدان ممکن است این رویکرد را به عنوان محدود کننده و نادرست برشمرند، اما در بسیاری از جوامع، سانسور به عنوان یک ابزار لازم برای حفظ استانداردها، اخلاق و امنیت عمومی در نظر گرفته می شود.
تعیین اینکه چه بخش هایی از فیلم، یا اینکه اساسا چه فیلمی، باید پخش عمومی شود و در معرض تماشای مردم قرار گیرد. سانسور از سوی سازمان ها و نهادهای مختلف اعمال می شود، نظیر نهادهای دولتی، دادگستری یا نهاد های مذهبی، قومی و اخلاقی. سانسور همیشه محل بحث و اظهار نظرهای متفاوت بوده و در هر جامعه ای با جامعه دیگر فرق دارد. به دلیل آنکه سینما و ارزش های اجتماعی دستخوش تحول اند، در هر زمان مسئله خاصی ممکن است مشمول سانسور شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از مندور
تصویر مندور
غمناک، اندوهگین، بدبخت، درمانده، خسیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمندر
تصویر سمندر
سمندر، جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی می کند و در مکان های تاریک و مرطوب به سر می برد،
جانوری افسانه ای که درون آتش زندگی می کند، اسمندر، سمندور، سامندر، برای مثال به دریا نخواهد شدن بط غریق / سمندر چه داند عذاب الحریق (سعدی۱ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ مَ دَ)
از یونانی ’سالامندرا’ در فرانسوی نیز ’سالامندر’ به معنی فرشتۀ موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است. (از افادات علامۀ دهخدا) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام جانوری است که در آتش متکون میشود. گویند مانند موش بزرگی است و چون از آتش برمی آید، می میرد و بعضی گویند همیشه در آتش نیست گاهی برمی آید و در آن وقت او را میگیرند و از پوست او کلاه و رومال میسازند و چون چرکین میشود در آتش می اندازند، چرکهای او میسوزد و پاک میشود. و بعضی گویند بصورت سوسمار و چلپاسه است از پوست او چتر سازند تا گرمی را نگاهدارد و از موی او جامه بافند و در هوای گرم پوشند محافظت گرما کند، و بعضی دیگر گویند بصورت مرغی است. والله اعلم. (برهان). جانوری از ردۀ ذوحیاتین های دمدار که خود تیره خاصی را بوجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط و حداکثر 25 سانتیمتر و پوستی تیره رنگ با لکۀ زرد و تند میباشد. محل سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیۀ وی از حشرات و کرمها است. بدنش نسبتاً فربه است و بدمی استوانه ای شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است. سالامند را سالاماندر. (از فرهنگ فارسی معین).
جانوری باشد بشکل موش بزرگ که در آتشکده ها پیدا میشود، چون از آتش بیرون می آید می میرد. مخفف سام اندر چه سام به معنی آتش و اندر کلمه ظرفیت است و بعضی نوشته اند که جانوری است پردار که در آتش نیمسوزد. (غیاث) :
به آتش درون بر مثال سمندر
به آب اندرون بر مثال نهنگان.
رودکی.
در این آتش چه میجوید سمندروار پروانه
یکی چندین مقر داردیکی چندین مفر دارد.
ناصرخسرو.
سمندر نه ای گرد آتش مگرد
که مردانگی باید آنگه نبرد.
سعدی.
نه ماهی بجز آب گیرد نشیمن
نه ز آتش کرانه گزیند سمندر.
هندوشاه نخجوانی.
خشم تو بر دوستان تو است عنایت
کآتش سوزان بود حیات سمندر.
قاآنی
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
سمندر است که جانور آتشی باشد و اصل این لغت سام اندرون بود، یعنی در اندرون آتش چه سام به معنی آتش آمده است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
جانوری باشد که در آتش متکون شود. (برهان). سمندور. سمندر. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
شمندر. معرب چغندر و به همان معنی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شمندر و چغندر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مگس و ذباب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غمگین بود. (لغت فرس چ اقبال ص 144). غمناک. (آنندراج). مندوور. (ناظم الاطباء). متحیر. درمانده. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). مفلوک و صاحب ادبار و سیاه بخت و بی دولت و به معنی گرفته و خسیس و بی بهره از نعمت خدا هم هست. (آنندراج) : احمدعلی نوشتکین نیز بیامد چون خجلی و مندوری. (تاریخ بیهقی) (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مندوور شود.
- مندور کردن، درمانده کردن. بدبخت کردن:
خداوندم نکال عالمین کرد
سیاه و سرنگونم کرد و مندور.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ رُ)
دشتی در حدود ارمنستان. (خسرو و شیرین چ وحید دستگردی حاشیۀ ص 140) :
گهی راندند سوی دشت مندور
تهی کردند دشت از آهو و گور.
نظامی (خسرو و شیرین ایضاً ص 140)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری است که ساج ازاو خیزد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
از سمندور تا بخیزد عود
تا همی ساج خیزد از سندور.
خسروی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
پادشاه بدان جهت که بینایی از نظر بسوی آن کوتاهی میکند و خیره میشود و متحیر میگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پادشاه، گویا بدان جهت باشد که دیده از نگریستن بدو ناتوان است و متحیر میگردد. (از اقرب الموارد) ، تاری چشم. (ناظم الاطباء). ج، سمادیر، پردۀ چشم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
نام دیو مازندران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ دَ)
نام ولایتی است از هندوستان که چوب عود از آنجا آرند. (برهان). شهری است بزرگ بر کران دریا، و پادشاهی دهم است. (حدود العالم). شهری است از خزران بر کران دریا جایی بانعمت و بازارها و بازرگانان. (حدود العالم). مردان را سپاه صد و پنجاه هزار تمام شد و با سپاه اندر تعبیه همی رفت تا به شهرستان سمندر آنکه ملک خزران نشستی و... (ترجمه تاریخ طبری). پس منادی فرمود و سپاه برگرفت و بر در اندر شد که آنرا باب الاّن گویند. همی رفت تا به سمندر رسید و آن شهری است از شهرهای خزر. (ترجمه تاریخ طبری). رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی است علفی و یکساله از تیره بادمجانیان که در حقیقت یکی از گونه های تاجریزی محسوب میشود. ارتفاعش در حدود نیم متر و در کنار گردابها و اراضی مزروع اغلب نقاط اروپا و هندوستان و آمریکای شمالی و ایران (خراسان) میروید. ریشه اش مایل به سفید و ساقه اش راست و برگهایش بیضوی و کامل و کم و بیش دندانه دار و سبز تیره است. گلهای آن کوچک و سفید است. میوه سگ انگور کروی شکل است و پس از رسیدن بنفش تیره میشود عنب الثعلب تاجریزی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانسور
تصویر سانسور
تفتیش مطبوعات و مکاتیب و نمایشها
فرهنگ لغت هوشیار
از سالامندرا یونانی آذرشین از جانوران جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم دار
تصویر سم دار
حیواناتی که دارای سم باشند زهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
سقنقس لاتینی تازی گشته ریگ ماهی ریگزاد ورل ماهی یونانی از جانوران ریک ماهی ورل ماهی: جانوری است همانند سوسمار که هم در آب و هم در خشکی می باشد و آن را به رومی سقنقور خوانند نهنگ دشتی نوعی از خزندگان از تیره سوسماران که در صحراهای آسیا و اروپا و افریقا زیست میکند رنگ پوست آن در قسمت پشت غالبا صورتی و گاهی زرد رنگ با نوارهای تیره و پوست شکمش سفید است. قد سقنقور حداکثر ممکن تا 25 سانتیمتر برسد اسقنقور ریگ ماهی سقنقر نهنگ دشتی ورل ماهی سقنس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپندار
تصویر سپندار
شمع باشد که معشوق پروانه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمافور
تصویر سمافور
آلتی جهت فرستادن پیام با دادن علامتهای غیر قابل رویت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندور
تصویر مندور
بدبخت درمانده، اندوهناک غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی فرشته موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است، نام جانوری که در آتش متکون میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمندوک
تصویر سمندوک
سمندر آذرشین
فرهنگ لغت هوشیار
سمندر آذرشین جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمندون
تصویر سمندون
سمندر آذرشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندور
تصویر مندور
((مَ))
فقیر، درمانده، بدبخت، خسیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمندر
تصویر سمندر
((سَ مَ دَ))
جانوری دوزیست شبیه سوسمار، چهارپا دارد و رنگ پوستش تیره است با لکه های زرد. می گویند در آتش نمی سوزد
فرهنگ فارسی معین
دریا
دیکشنری اردو به فارسی