جدول جو
جدول جو

معنی سملان - جستجوی لغت در جدول جو

سملان
(سُ)
بقیۀ نبیذ. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلمان
تصویر سلمان
(پسرانه)
نام یکی از صحابه پیامبر (ص) که از اهالی فارس (شهر آباده) بوده و جهت دیدن آخرین رسول خدا به مکه مهاجرت کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبلان
تصویر سبلان
(پسرانه)
نام کوهی در آذربایجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیلان
تصویر سیلان
روان شدن آب، جاری شدن آب، خون یا مایع دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سولان
تصویر سولان
دارویی که برای معالجۀ لقوه به کار می رفته
بام خانه، بلندی و ارتفاع، نردبان
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
میرزا سلمان، از اهل اصفهان و بسیار خوش طبع و صحبت دوست بود. در زمان شاه مرحوم (شاه طهماسب اول) در دفتر کار میکرد در دورۀ شاه اسماعیل دوم بوزارت رسید و در زمان شاه سلطان محمد وزیراعظم، بلکه امیر اکرم شد. طبعی توانا داشت و دیوانی به اتمام رسانیده است. (مجمع الخواص صص 41- 42)
لغت نامه دهخدا
(طُ مَ)
دنبلان. خایۀ چارپایان. خصی المواشی، کماه. بنات الرعد. دنبلان
لغت نامه دهخدا
شهری است به یمن. (منتهی الارب). شهری است به یمن از مخلاف زیبد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سنگ بزرگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان یاتری بخش گرمسار شهرستان دماوند. دارای 229 تن سکنه است. آب آن از حبله رود. محصول آنجا غلات، پنبه، بنشن، انار و انجیر می باشد. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعۀ حسن آباد و امامزاده گوشه جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ریم گوش. (منتهی الارب) (آنندراج). ریم گوش که بفارسی زهو گویند. (ناظم الاطباء) ، سوراخ گوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
گیاه خاردار که نصی نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شهرستان سمنان یکی از شهرستانهای استان دو کشور است. حدود و خلاصۀ مشخصات آن بشرح زیر است: از طرف شمال بخط الرأس سلسله جبال البرزاز طرف جنوب بدشت کویر مرکزی، از خاور بشهرستان دامغان، از باختر به بخش گرمسار و فیروزکوه از شهرستان دماوند از استان مرکزی. هوای شهرستان، جز منطقۀ کوهستانی شهرستان شهمیرزاد که سردسیر میباشد، معتدل و خشک است. گرچه بین منطقه مرطوب مازندران و خشک دشت کویر واقع و میبایستی معتدل و خوش آب و هوا باشد، ولی بواسطۀ ارتفاع زیاد سلسلۀ البرز در این قسمت رطوبت و بخار دریای خزر از آن عبور ننموده و بادهای خشک وهوای گرم سوزان کویر بدون مانع در هوای شهرستان تأثیر و آنرا به یک منطقۀ خشک و گرم و بی آب آورده است. زمستان شهرستان سرد و تابستان زیاد گرم است. بارندگی در زمستان و اوایل بهار بندرت صورت میگیرد. آب قرای شهرستان در قسمت شهمیرزاد و مزارع از چشمه سارها ودر قسمت های دیگر از قنوات تأمین و بطور کلی کم آبی در تمام نقاط شهرستان کاملاً هویداست. راه شوسۀ دامغان تا حدود دشت کویر ادامه دارد راه شوسۀ سمنان به دامغان تقریباً از وسط و راه آهن آن از نزدیک به انتهای آن عبور مینماید. رود خانه با آب دائم در این شهرستان وجود ندارد و فقط خشکرودهای کوهستانی است که درموقع بارندگی سیل از آنها جاری و بدشت کویر منتهی میگردد. مهمترین آنها، رود خانه گلرودبار است. این رودخانه چندین شعبه متعدد دارد: شعبه های ده صوفیان و شهمیرزاد و در حدود دربند سنگسر یکی شده و در حدود شمال درجزین شعبات دیگر به آن متصل سیلاب آن از باختر شهرستان گذشته بدشت کویر منتهی میگردد. قنوات مهم دربند: درجزین و چشمۀ معروف گلرودبار مخصوص شهر سمنان در طول این رودخانه تقریباً زه آب آن محسوب میشود. بخش سنگسر از 6 آبادی و 63 مزرعه تشکیل و جمعیت آن درحدود 24 هزار تن است. بخش مرکزی از 23 آبادی و یکصدمزرعه تشکیل و جمعیت آن به اضافه نفوس شهر 37 هزار تن است. بنابر آمار فوق، شهرستان سمنان از 30 آبادی بزرگ و کوچک و 163 مزرعۀ آباد و بیش از یکصد مزرعۀخرابه تشکیل و جمعیت آن در حدود 61 هزار تن است. محصول عمده شهرستان: غلات، پنبه، تنباکو و در قسمت بخش سنگسر لبنیات و محصولات دیگر دامی است و بطور کلی غلات آن کفاف سکنۀ شهرستان را نمیدهد و از گرمسار و دامغان وارد میکنند. مهمترین صادرات شهرستان: پنبه، نخ، کتیرا، تنباکو، گردو و محصولات دامی است. صنایع دستی زنان بخش مرکزی بافتن کرباس و در بخش سنگسر پارچۀپشمی و چادرشب های ابریشمی و پلاس است که اضافه از مصرف داخلی ندارد. کار خانه مهم سمنان کار خانه شرکت سهامی نخ تابی است که در 24 ساعت و سه نوبت 1200 کارگردارد و محصول آن نخ تابیده است که بنقاط مختلفه کشور صادر میگردد. معادن و کانهای مختلف و متعددی در این شهرستان وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از نفت، آهن، گوگرد، سرب، مس، ذغال سنگ. شهر سمنان مرکز شهرستان و در 224 هزارگزی تهران واقع است. هوای شهرستان خشک و سرد است. آب شهرستان از رود خانه گلرود و درشمال شهر محلی معروف به پارا (آب پخش کن) به پنج نهر: 1- نهر جنبدان. 2- نهر ناسار. 3- نهر کدیور. 4 -نهر زاوقان. 5- نهر کوشمقان است. منشعب و آب آنها بشهر تقسیم میشود. هر یک از نهرهای پنجگانه بالا دارای استخر بزرگی در نقاط مختلف شهر است که شبها آب درآن استخرها جمع شده و روزها بمصرف آبیاری میرسد. برای شهر سمنان خیابانهای جدیدی احداث گردیده که اغلب مشجر است. در این شهر در حدود 600 باب دکاکین مختلف و مغازه وجود دارد که عمده در طول بازار سرپوشیده و قدیمی آن است. تکیۀ ناسار و تکیۀ پهنه از حیث بزرگی و زیبایی بنا در شهرهای دیگر کشور کم نظیر دارد.
آثار باستانی شهر سمنان بشرح زیر است:
1- مسجد جمعه، تاریخ بنا مربوط بعهد سلاجقه است و ایوان بزرگ را شاهرخ در سنه 880 هجری قمری بنا نموده و سایر قسمتها مقدمتر است. 2- منارۀ مسجد جمعه، بموجب کتیبه این مناره توسط امیر بختیار بن محمدیانی مناره دامغان بین سالهای 446- 417 هجری قمری بنا نموده است. 3- مسجد سلطانی، تاریخ بنا عهد قارجایه محراب آن مورخ بسال 1242 و ایوان سمت قبله و حاشیه دور گنبد مورخ بسال 1243 هجری قمری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). رجوع به جغرافیای سیاسی و طبیعی کیهان، نزهه القلوب و جغرافیای غرب ایران شود
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مانۀ شهرستان بجنورد می باشد که در باختر بجنورد و کسبایر واقع و موقعیت دهستان و جلگه و در اطراف آن تپه های مرتفعی است که آنرا از سایر دهستان ها جدا مینماید به ترتیب موسومند در شمال و شمال باختری به کوه دوچنگ که جلگه مانه را از سملقان جدا می سازد - در جنوب ارتفاعات پلنگ جنوب خاوری رشته ارتفاع آلاداغ خاور ارتفاعات کانی سالان و کشانک - که سملقان را از کسبایرجدا مینماید. هوای دهستان سملقان معتدل و دارای چشمه های زیادی است مخصوصاً هزار و چشمۀ سالیان تشکیل رودخانه ای را داده، به رود اترک متصل میشود و بواسطۀازدیاد آب محصول فراوانی دارد. این دهستان از 39 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل و مجموع نفوس آن در حدود 7771تن است. مرکز دهستان آشخانه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). رجوع به جغرافیای طبیعی کیهان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
لقب سالم مولی مالک بن اوس و ابراهیم بن زیاد و خالد بن عبدالله شیخ خالد بن دهقان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ مِلْ لا)
عیدی است مر ترسایان را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام یکی از محدثین و نقلۀ کتب از زبانهای دیگر به عربی او با ایوب زیج بطلمیوس و عده دیگر از کتب قدیمه را برای محمد بن خالد بن یحیی بن برمک ترجمه کرده اند. (ابن الندیم)
نام یکی از دوازده نفر حواریون حضرت عیسی (ع). (ناظم الاطباء).
- دیر سمعان، موضعی بحلب و موضعی بحمص که قبر عمر بن عبدالعزیز در آنجاست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
گویند نام عربی سمرقند است. (معجم البلدان) (تاریخ بخارای نرشخی ص 27)
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ)
نام پیغمبری است از بنی اسرائیل. (برهان). ظاهراً مراد سولون مقنن یکی از حکمای سبعۀ یونان است که از 640 تا 558 میلادی میزیسته. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَطْ طُ)
زمل. لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زمل شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام ولایتی است که دارچینی خوب از آنجا آورند. (برهان). جزیره ای است که از کوهش یاقوت بهتر حاصل میشود و آن بطرف جنوب هند است. (غیاث اللغات). سراندیب. جزیره ای است در جنوب هندوستان که بواسطۀ تنگۀ ’پالک’ از هندوستان جدا میشود و آن یکی از کشورهای مشترک المنافع بریتانیا است. مساحت آن 65607 کیلومتر و 9165000 تن سکنه دارد. پایتخت آن ’کلمبو’ است. محصول عمده آن چای، برنج، ادویه، کائوچو، و روغن خرما است. سراندیب توده ای است کوهستانی که بسوی جنوب بر ارتفاع آن افزوده میشود تا به 2500 متر میرسد. جمعیت در مغرب و جنوب و جنوب جزیره متمرکزند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سراندیب شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
سولان، و آن کوهی باشد نزدیک اردبیل. (برهان). کوهی است عظیم و بلند در حوالی اردبیل و بشرافت مشهور و بسیاری از اهل اﷲ در آن کوه عبادت گزیده و ریاضت کشیده اند. (آنندراج). نام کوهی عظیم مشرف به اردبیل از آذربایجان. (معجم البلدان). کوهی است از کوههای آذربایجان دارای 4812 گز ارتفاع، و باآنکه از دوره های تاریخی آتش فشانهایی در این کوه دیده نشده معذلک دهانه های آتش فشانی متعدد و چشمه های آب گرم فراوان در آن موجود است. (از جغرافیای غرب ایران ج 24). کوه سبلان در آذربایجان از جبال مشهور است و بلاد اردبیل و سراه و پیشکین و آباد و ارجاق و خیاو در پای آن کوه افتاده است. کوهی سخت بلند است و از پنجاه فرسنگ دیدارمیدهد، دورش سی فرسنگ باشد و قلۀ او هرگز از برف خالی نبوده و بر آنجا چشمه است اکثر اوقات آب او یخ بسته بود از غلبۀ سرما. و در عجایب المخلوقات از رسول علیه السلام مروی است کسی که بخواند فسبحان اﷲ حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السموات و الارض و عیشاً و حین تظهرون یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و یحیی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون بعدد، آنچه بخوانند بنویسد خدا برای او حسنات بمقدار برفی که بر کوه سبلان بریزد میدهد. گفتند یا رسول اﷲ سبلان چیست، فرمود کوهی است بین ارمنیه و آذربایجان بر آن چشمه ای است از چشمه های بهشت و در آن قبری است از قبور انبیاء، و در تاریخ مغرب گویند که آن چشمه را آبی در غایت سرد است و در حوالیش چشمه های آب سخت گرمست وسوزان و جاری است. (نزهه القلوب ص 196) :
قبلۀ اقبال قلۀ سبلان دان
کو ز شرف کعبه دار قطب کمال است.
خاقانی.
و به برکه همچنین فرشته ای است و بکوهی از ناحیت آن که آن را سبلان گویند همچنین ملکی است. (تاریخ قم ص 89)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جاری شدن و روان گردیدن آب، شراب و امثال آن باشد. (برهان). روان شدن آب، خون و مانند آن. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج). رفتن آب. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60)
لغت نامه دهخدا
شیره ای را گویند که از خرمای رسیده بچکد، (برهان) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (الفاظ الادویه) :
ارده وبخرک و سیلان چو یک اشکم بخوری
بر دلت کشف شود چند هزاران اسرار،
بسحاق اطعمه،
، نوعی از دوشاب، (برهان) (فرهنگ رشیدی)، نام نوعی از یاقوت، (فهرست مخزن الادویه) (الجماهر ص 43)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جمع واژۀ تمیله، جانوری است. (منتهی الارب). و رجوع به تمیله شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام دربندی در اصفهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قریه ای است به یک فرسنگی مرو. (از الانساب سمعانی) (از مراصد) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ)
رجوع به سبلان شود:
تو به پایه ش یکان یکان برشو
پس بیاسای بر سر سولان.
ناصرخسرو.
ای جوان عبرت از این پیر هم اکنون گیر
از سر سولان بندیش هم از پایان.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
گوهر ارزسنگ روانگی روان شدن، بینی چک وینیزک (گویش گیلکی) روان شدن آب دماغ، سوزاک از بیماری ها روان شدن آب خون و غیره، جریان آب و جز آن روانی. شیره ای که از خرمای رسیده بچکد، نوعی دوشاب
فرهنگ لغت هوشیار
در بوستان چاپ نولکشور (هند) 1925 ص 208 چنین آمده: سمیلان جو بر نگیرد قدم وجودیست بی منفعت چون عدم و در حاشیه نوشته: سمیلان به فتح یکم و کسر دوم آنچه مثل نوباوه ها که بعد از درویدن کشت جو و غیره برآید و بار نیاورد و بی منفعت باشد، بر نگیرد قدم. یعنی پای بر ندارد مراد نمی بالد و پا نمیگیرد یعنی گل و لای سیل که هر جا مانده است و جاری نیست وجود بی منفعت است که حکم عدم دارد زیرا که از او نفع به کسی (نمی رسد) ولی این قول مقنع نیست. در بوستان به اهتمام امیر خیزی تبریز 1310 ص 10 بیت به همین طرز آمده و در حاشیه سمیلان نوشته شده: بقیه آب در ته حوض و غیره در نسخه چاپ فروغی این بیت آمده اما در نسخه چاپ قریب حذف شده. با آنکه در مقدمه همین چاپ (ص لط) درج گردیده آقای فرزان سمیلان را حدسا به چوشمال تصحیح کرده اند و شملال در عربی شتر تندرو است ولی هیچیک از نسخ موجود این صورت را ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حمل، برگان، مزد بار بری ستور باردار که بکسی بخشند، اجرت حمل مزد بار بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلان
تصویر سیلان
شیره ای که از خرمای رسیده بچکد، نوعی دوشاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیلان
تصویر سیلان
((سَ یَ))
روان شدن آب، روانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سولان
تصویر سولان
((سُ))
شولان، کمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حملان
تصویر حملان
((حُ))
ستور باردار که به کسی بخشند، مزد باربری
فرهنگ فارسی معین