جدول جو
جدول جو

معنی سمع - جستجوی لغت در جدول جو

سمع
شنیدن، گوش
تصویری از سمع
تصویر سمع
فرهنگ واژه فارسی سره
سمع
شنیدن، شنوائی، پذیرفتن و اطاعت کردن
تصویری از سمع
تصویر سمع
فرهنگ لغت هوشیار
سمع
گوش، آنچه شنیده شود، حس شنوایی
تصویری از سمع
تصویر سمع
فرهنگ فارسی عمید
سمع
((سَ))
گوش، حس شنوایی، شنیدن
تصویری از سمع
تصویر سمع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمعی
تصویر سمعی
شنیداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمعک
تصویر سمعک
گوش افزار
فرهنگ واژه فارسی سره
شناوی شناویک منسوب به سمع آنچه که از راه گوش درک شود: تعلیمات سمعی و بصری
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی که امواج صوتی را تقویت کند گوشک که کران برای بهتر شنیدن بر گوش نهند آلتی که کسانی که گوششان سنگین است در گوش گذارند تا اصوات را بهتر بشنوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمعج
تصویر سمعج
شیر چرب شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمعی
تصویر سمعی
آنچه از راه گوش ادراک می شود، شنیداری
فرهنگ فارسی عمید
((سَ عَ))
وسیله ای برای تقویت شنوایی. کسانی که گوششان سنگین است آن را در گوش گذارند تا اصوات را بهتر بشنوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمعت
تصویر سمعت
((سَ عَ))
ریای در گفتار
فرهنگ فارسی معین
انجام دادن کار نیکو تا شخص نام خود را در افواه بیندازد و به نیکوکاری مشهور شود، ریاکاری، کنایه از شهرت، نیک نامی، آوازۀ نیک
فرهنگ فارسی عمید
وسیله ای برای تقویت امواج صوتی که برای بهتر شنیدن در گوش گذاشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسمع
تصویر اسمع
جمع سمع، گوش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمع
تصویر تسمع
گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمع
تصویر مسمع
گوش، عضو شنوایی در جانداران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسمع
تصویر مسمع
گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمع
تصویر مسمع
((مِ مَ))
گوش، جمع مسامع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمعی بصری
تصویر سمعی بصری
دیداری شنیداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمعی و بصری
تصویر سمعی و بصری
شناویک و دیدیک شناوی و دیدی
فرهنگ لغت هوشیار
نیوشیدیم (فعل. متکلم مع الغیر از سمع) شنیدیم. یا سمعنا و اطعنا. شنیدیم و اطاعت کردیم: پس بگفتندش که خدمتها کنیم برسمعنا و اطعناهاتنیم. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
شنیده و فرمانبرده شنیدنی و فرمانبرداریی (یعنی میشنوم و فرمانبردارم) : ایشان همه گفتند سمعا وطاعه
فرهنگ لغت هوشیار
فن طبیعی از آن جهت که اول چیزی است که از وجود (کون) آموخته شود و بگوش رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیع
تصویر سمیع
(پسرانه)
شنوا، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمن
تصویر سمن
(دخترانه)
یاسمن، رازقی، یاسمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمک
تصویر سمک
(پسرانه)
ماهی، نام قهرمان داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمر
تصویر سمر
(دخترانه)
افسانه، داستان، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سما
تصویر سما
(دخترانه)
آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جمع
تصویر جمع
رمن، فلنج، رایشگری، گروه، الفنج، چندگانه، روی هم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دمع
تصویر دمع
اشک اشکبارنده، آوند پر (آوند ظرف)، کاسه چرب اشک سرشک جمع دموع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمع
تصویر طمع
آز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمی
تصویر سمی
زهرآگین، زهری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمج
تصویر سمج
گرانجان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمت
تصویر سمت
راستا
فرهنگ واژه فارسی سره