جدول جو
جدول جو

معنی سمعه

سمعه(اِ تِ)
شنوانیدن عمل خیر خود را بمردم، چنانکه ریا نمودن افعال حسنه تا مرا نیک پندارند. (آنندراج) (غیاث) : و دیگر آنکه ارادت ثواب و عقاب آن جهان و ریا و سمعه این جهان از معاملت منقطع باشد. (کشف المحجوب هجویری ص 127). محتسب عارف علوی که بی ریا و سمعه دره بر دوش نهاده و همه ساله نهی منکرات را میان بسته. (نقض الفضایح ص 164). و هرکه بر خلاف معتقد خویش کاری کند ریا و سمعه را بود نه تقرب را به حق تعالی. (تاریخ بیهق ص 195).
امشب ار امکان بود آنجا بیا
کار شب بی سمعه است و بی ریا.
مولوی (مثنوی)
یکبار شنودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- اذن سمعه، گوش شنوا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا