- سمار
- جمع سامر، افسانه گویان افسانه سرایان داستان پردازان شیرآبکی، دوخ (گیاهی که از آن بوریا بافند) گونه ای نی بوریاست اسل، علف حصیر، خرزهره سم الحمار
معنی سمار - جستجوی لغت در جدول جو
- سمار
- سامرها، افسانه گوها، قصه گوها، مجالس افسانه گویان، جمع واژۀ سامر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سفینه و کشتی و جهاز را گویند
خاکشی خاکشی خاکشیر
کشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)
جمع سمر، حکایتها، افسانه ها
مورد، درختچه ای همیشه سبز با گل های سفید و میوای اسانس دار و گوشتی که مصرف دارویی دارد، آس، مرسین
سمرها، قصه ها و افسانه هایی که در شب بگویند، افسانه های شب، جمع واژۀ سمر
جمع سمر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
جمعیت
حساب، شماره
هلاک، انقراض، زال، محو شدن، هلاکی، دم و نفس
زینهار، عهد، زنهار
جنبنده
نی زن آواز شتر مرغ نای زن نی نواز. بانگ شتر مرغ
بسیار پوشنده، یکی از صفات باریتعالی
افسانه گوینده، نقال
آهنی سر تیز که زمین را بدان شیار کنند آهن جفت
ریشکاو (میل جراحی)
میوه ها
جماعت سنگریزه ها سنگریزه ها
خر، دراز گوش
می زده، شراب زده، مخمور که در چشم و سر بر اثر شراب آثاری می ماند جماعت مردم و انبوهی آنها
خرمافروش
سحر کننده، جادوگر و شعبده باز
پرده چادر از ریشه لاتینی کنار فروش
گرمی از آتش، گرسنگی سختی گرسنگی، بدی تباهی، سوزش تشنگی، گرمای شب، دیوانگی
افزار جدول کشان و آن آلتی است پولادی یا چوبی یا استخوانی راست و مستقیم (معمولا به طول 20 تا 50 سانتیمتر و به عرض 3 تا 5 ساتنیمتر) که بدان خط مستقیم کشند مسطر. توضیح: همین کلمه است که به صورت ستاره (مشدد و مخفف) تحریف شده
عنوان امپراطور روم قیصر
غوره خرما، گزیده از یک نژاد گزین تبار، بریده ناف، واپسین شب ماه