معنی سمار - فرهنگ فارسی عمید
معنی سمار
- سمار
- سامرها، افسانه گوها، قصه گوها، مجالس افسانه گویان، جمع واژۀ سامر
تصویر سمار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سمار
سمار
- سمار
- جمع سامر، افسانه گویان افسانه سرایان داستان پردازان شیرآبکی، دوخ (گیاهی که از آن بوریا بافند) گونه ای نی بوریاست اسل، علف حصیر، خرزهره سم الحمار
فرهنگ لغت هوشیار
سمار
- سمار
- جَمعِ واژۀ سامر. افسانه گویندگان. (از آنندراج) ، کسانی که شب نخوابند و با ندیم خود صحبت کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ستار
- ستار
- پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
فرهنگ نامهای ایرانی