جدول جو
جدول جو

معنی سلیب - جستجوی لغت در جدول جو

سلیب
ربوده مال یا عقل
تصویری از سلیب
تصویر سلیب
فرهنگ لغت هوشیار
سلیب
ربوده عقل، ربوده مال، زن یا ناقۀ بچه مرده، بچۀ ناتمام افکنده
تصویری از سلیب
تصویر سلیب
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلیم
تصویر سلیم
(پسرانه)
سالم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، نام چندتن از پادشاهان عثمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صلیب
تصویر صلیب
چلیپا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبیب
تصویر سبیب
همدشنام مرد، یک دسته موی، موی دم، سوی، کرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیب
تصویر حلیب
شیر دوشیده، می خرما، خون تازه شیر دوشیده شیر، شراب خرما
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی پارسی شده سلاب سلاب همی باز جستند راز سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (فردوسی) سوکپوشه که زنان به هنگام سوک پوشند دزد، ریسمان باف جامه سیاه رنگ لباس سوگواری، جمع سلب. جامه سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیم
تصویر سلیم
درست و صاحب سلامت، بی عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
تیغ آخته، خوار گشته، می ناب، کوهان اشتر، نو زاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیک
تصویر سلیک
مقامی است از جمله دوازده مقام موسیقی قدیم. رشته کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
پخته جوشیده، سوخته گیاه از سرما یا گرما، زاخل خشک (گیاه زقوم)، کناره راه
فرهنگ لغت هوشیار
درشت، زبان دراز مرد، سخنور، روغن گیاهی، روغن زیت (زیتون)، روغن کنجد، تیز و تند مزه
فرهنگ لغت هوشیار
روان این واژه را آنندراج از غیاث اللغات برگرفته معین با بهره گیری از خیام پور در فرهنگ فارسی می نویسد: (از منابعی که در دست است تنها در معیار اللغه دیده می شود) فرهنگ عربی به فارسی لاروی نیز واژه سلیس را نیاورده است فرانسوی شن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیخ
تصویر سلیخ
پوست کنده، بی مزه
فرهنگ لغت هوشیار
زینه فرستاده پیامبر آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیج
تصویر سلیج
طعام لذیذ که زود از گلو فرو برود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوب
تصویر سلوب
بچه انداخته، بچه مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
منسوب به سلب نفیی منفی: صفات سلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاب
تصویر سلاب
جامۀ سیاه، لباس ماتم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
فرزند ذکور، پسر، بچۀ شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلیب
تصویر حلیب
شیر، به ویژه شیر گاو یا گوسفند، شراب خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلیب
تصویر صلیب
دو چوب متقاطع به شکل که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی، دلفین
صلیب سرخ: مؤسسه ای بین المللی که برای کمک های عمومی به کشورها و مردمی که دچار حوادث ناگهانی و خسارت های مالی و تلفات جانی می شوند به وجود آمده است و نشان آن صلیبی به رنگ سرخ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلیم
تصویر سلیم
سالم، درست، بی عیب، برای مثال عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱ - ۴۵)
بی آزار، آرام و مطیع، برای مثال در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی - ۸۷)
ساده لوح، ساده دل، برای مثال ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی - ۱۷۱)
سهل، آسان، برای مثال خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری - ۲۶)
کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است، برای مثال نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مسهّد (منوچهری - ۲۲)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیب
تصویر قلیب
چاه، گودال استوانه ای شکلی که برای رسیدن به آب و نفت یا ریختن فاضلاب در زمین حفر می کنند، بئر
فرهنگ فارسی عمید
چوبی است که عیسی مسیح به اعتقاد مسیحیان بر آن بدار آویخته شد و هر چیزی که بر شکل دو خط متقاطع بود از نقش یا چوب یا جز آن می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیب
تصویر طلیب
بسیار جوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیب
تصویر قلیب
چاه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیب
تصویر کلیب
گروه سگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیب
تصویر حلیب
((حَ))
شیر تازه دوشیده، شراب خرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیم
تصویر سلیم
((سَ))
سالم، بی عیب
سلیم النفس: نیک سرشت، پاک نهاد (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
((سَ))
برکشیده (شمشیر و مانند آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
بچه، فرزند (آدمی و جانوران)، شراب خالص، کوهان شتر، محل روان شدن آب در وادی، درخت تاک، مغز حرام، نخاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیک
تصویر سلیک
((سُ لَ))
رشته کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیط
تصویر سلیط
((سَ))
فصیح، تیززبان، تیز و تند از هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیس
تصویر سلیس
((سَ))
نرم بودن، رام بودن، نرمی، آسانی، سلس
فرهنگ فارسی معین