جدول جو
جدول جو

معنی سلیب

سلیب
ربوده عقل، ربوده مال، زن یا ناقۀ بچه مرده، بچۀ ناتمام افکنده
تصویری از سلیب
تصویر سلیب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سلیب

سلیب

سلیب
ربوده عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زن و شتر مادۀ فرزندمرده یا بچۀ ناتمام افکنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درختی که شاخ و برگ آن ربوده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پوست درختی که از وی رسن سازند. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

حلیب

حلیب
شیر دوشیده، می خرما، خون تازه شیر دوشیده شیر، شراب خرما
حلیب
فرهنگ لغت هوشیار

سلاب

سلاب
یونانی پارسی شده سلاب سلاب همی باز جستند راز سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (فردوسی) سوکپوشه که زنان به هنگام سوک پوشند دزد، ریسمان باف جامه سیاه رنگ لباس سوگواری، جمع سلب. جامه سیاه
فرهنگ لغت هوشیار