جدول جو
جدول جو

معنی سلگی - جستجوی لغت در جدول جو

سلگی
(سُ)
یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان نهاوند. مشخصات آن بشرح زیر است: حدود از جنوب به کوه گرو از شمال و باختر به دهستان خزل، از خاور به دهستان پائین شهرستان نهاوند. قسمت جنوب دهستان کوهستانی و هوای آن سردسیر است قسمت شمالی و مرکز آن دشت ورود خانه گاماسیاب از وسط آن میگذرد هوای آن نسبت بجنوب معتدل و مالاریایی است. قراء رودخانه گاماسیاب از آن رودخانه و قراء جنوبی از زه آب دره های کوه گرو وقراء شمالی از قنوات مشروب میگردد. محصول عمده دهستان غلات، حبوب، چغندر، پنبه، میوه جات و صیفی است. اکثر قراء مهم بخش در جنوب رود خانه گاماسیاب واقع است. این دهستان از 35 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 13 هزار تن است. مرکز دهستان آبادی شهر و قراء مهم آن به شرح زیر است: رزمینی. توانه نارسبان. کهریزجمال و صفی خانی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلمی
تصویر سلمی
(دخترانه)
سلما
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، ورتیج، وشم، سمان، کراک، سمانه، کرک، بدبده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از للگی
تصویر للگی
لله بودن، شغل و عمل لله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلگی
تصویر دلگی
شکمو بودن، دله بودن، کنایه از هرزه بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
ساخته شده از سنگ، کنایه از گران و ثقیل، برای مثال اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب / شبی ز معدۀ سنگی شبی ز دلتنگی (سعدی - ۱۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سزگی
تصویر سزگی
سختی، رنج، آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالگی
تصویر سالگی
عمر، سن
فرهنگ لغت هوشیار
عکل و شغل لله لله بودن: و آن حضرت بدست مرشد قلی خان در آمد به مشهد مقدی تشریف آورده اند. للگی مرشد قلی خان و در میانه استاجلو بودن مکروه خاطر شریفش بود
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلگی
تصویر کلگی
منسوب به کله، آنچه از ساز و برگ اسب که بر کله اسب بندند: (همچو آن توبره که آکنده بند بر کلگی در افکنده)، (دهخدا در وصف آخوند. مجموعه اشعار)، قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچه دیگر میساختند: (ایجاد کلاه نظامی (در عهد ناصر الدین شاه) که عبارتست از پوست بخارا یی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه)، دایره ای کوچک در وسط پارچه خیمه که از چرم سازند و آنرا بر روی دیرک قرار دهند، حشفه
فرهنگ لغت هوشیار
چاچباژ (مالیات غله) منسوب به غله، مالیات غله: حالا آنچه بحرز آمده و مردم آنجا قبول دارند واجب غلگی یکساله چهل هزار خروار غله صد منی که به مال دیوان می دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلگی
تصویر دلگی
دله بودن، (دله)، چشم چرانی هیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلگی
تصویر گلگی
گله کردن شکایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلگی
تصویر چلگی
چهل روزگی نوزاد، روز چهلم تولد طفل
فرهنگ لغت هوشیار
منسوبه به سنگ ساخته از سنگ دیوار سنگی کاروانسرای سنگی، با وقار سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگی
تصویر سوگی
سوگوار ماتم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
منسوب به سلب نفیی منفی: صفات سلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفلگی
تصویر سفلگی
حقارت پستی، لئامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکی
تصویر سلکی
زخم نیزه، کار راست
فرهنگ لغت هوشیار
نام تازی برای زنان، نام زنی دلستان، دلستان منسوبه به سلم نردبانی. یا برهان سلمی. برهانی که جهت اثبات تناهی ابعاد اقامه کرده اند از این قرار: زاویه منفرجه ای فرض شود که دو ضلعظن بی نهایت امتداد یابد و هر اندازه که دو ضلع آن امتداد یابد به همان اندازه هم به فواصل میان دو ضلع افزوده میشود و در نتیجه هر گاه امتداد دو ضلع بی نهایت باشد آخرین فاصله آن دو از یکدیگر نیز بی نهایت خواهد بود در صورتی که محصور بین دو حاصر است که عبارت از دو ضلع باشد و محصور بودن با غیر متناهی بودن آن منافات دارد یعنی محال است که امری که محصور بین حاصرین میباشد نیز غیر متناهی باشد زیرا معنی غیر متناهی بودن این است که حد و حصری نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفلگی
تصویر سفلگی
((س لَ یا لِ))
پستی، حقارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
((سَ لْ))
منسوب به سلب، نفیی، منفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
((سَ وا))
مایه تسلی، عسل، بلدرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
((سَ))
ساخته شده از سنگ، باوقار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلگی
تصویر دلگی
((دَ لِ))
دله بودن، چشم چرانی، حیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگی
تصویر سرگی
خلوص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
Craggy, Gravelly, Stony
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
каменистый , гравийный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
felsig, kieselig, steinig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
кам'янистий , гравійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
skalisty, żwirowy, kamienisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
崎岖的 , 有沙砾的 , 石头的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
rochoso, pedregoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
roccioso, ghiaioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی