- سلول
- یاخته
معنی سلول - جستجوی لغت در جدول جو
- سلول
- واحد ساختمانی بدن جانداران موجودات زنده و صفاتی که ظاهر می سازند همگی از عناصر کوچکی باسم سلول ساخته شده اند که ساختمان آن در جانوران و گیاهان تقریباً به یک نوع است
- سلول ((س لُ))
- یاخته، عنصر اصلی بدن در موجودات زنده، حجره، اتاق کوچکی که زندانی در آن نگهداری می شود
- سلول
- کوچک ترین واحد سازندۀ بدن موجود زنده که می تواند به طور مستقل عمل کند، یاخته، زندان یک نفری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جسمی است جامد، بی بو، بی طعم و سفید رنگ و در آب و الکل حل نمیشود و آن فراوانترین و مهمترین گلوسیدها است
((س لُ لُ))
فرهنگ فارسی معین
جسمی است جامد، بی بو، بی طعم و سفید رنگ، در آب و الکل حل نمی شود، به طور طبیعی در سلول های گیاهان وجود دارد که مهم ترین عنصر ساختمان آن هاست
مبتلا به بیماری سل
آزار جگر (گویش هراتی) باریک بیمار، اخته بر کشیده شده برآورده شده (شمشیر و جزآن)، یا سیف مسلول. شمشیر بر کشیده از غلاف شمشیر برهنه، کسی که بمرض سل گرفتار باشد، جمع مسلولین
نجات یافتن و رستگار شدن، سرد و نمناک شدن باد، در آویختن
رام مطیع منقاد جمع اذله و ذلل. رام فرمانبردار سر به زیر
صاف و گوارا
لاتینی تازی گشته پراسه ازگیاهان
سریانی دوازدهمین ماه سال سریانی برابر با آذر انجیر معابد دوازدهمین ماه سال سریانی ایلول
رسیدن وعده چیزی
کم گوشت لاغر
دیر فرمان
گریستن اشک ریختن
جمع سجل، دول بزرگ (دول دلو) آبدان های بزرگ چشم پر اشک، بز پر شیر، چشمه پر آب
جمع سدل سدل، پرده ها
جمع سطل، دولک ها دولکان ستل ها
سل: بیماری باریک تاراجگر، سبد گر بیماری سل
تیغ آخته، خوار گشته، می ناب، کوهان اشتر، نو زاده
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
خرسندی، فراموشی، سرگرمی، بی اندوهی آسود گی
را سپردن، پای سیر کردن جای را ورش بریش روش، رفتار رفتن در راهی، درآمدن در جایی، روش رفتار، طی مدارج خاص که سالک باید آنها را طی کند تا به مقام وصل و فنا برسد. از جمله این مدارج توبت و مجاهدت و خلوت و غزلت و ورع و صمت و رجا و غیره است
فرانسوی تازی گشته اسبله اشبله از ماهیان
بی غمی، خرسندی
بچه انداخته، بچه مرده
ترکی دست چپ
آب گوارا، می گوارا سر زنده کودک آب گوارا، شراب خوشگوار
جامه کهنه
جمع سهل
جمع سیل، لورها تندابها
فرزند ذکور، پسر، بچۀ شتر