منسوب است به سلوق و آن دهی است به یمن یا شهری است بجانب ارمینیه. دروع سلوقیه و کلاب سلوقیه منسوب است به وی. و سلوقیه از تغیرات نسب است و الاصل دروع سلقیه و کلاب سلقیه. (منتهی الارب). و اما آن یازده ناحیت (از روم) که بر مشرق خلیج است نام وی این است: ثرقسیس، ابسیق، ابطماط. سلوقیه. (حدود العالم چ دانشگاه ص 184)
منسوب است به سلوق و آن دهی است به یمن یا شهری است بجانب ارمینیه. دروع سلوقیه و کلاب سلوقیه منسوب است به وی. و سلوقیه از تغیرات نسب است و الاصل دروع سلقیه و کلاب سلقیه. (منتهی الارب). و اما آن یازده ناحیت (از روم) که بر مشرق خلیج است نام وی این است: ثرقسیس، ابسیق، ابطماط. سلوقیه. (حدود العالم چ دانشگاه ص 184)
ناحیتی است (به هندوستان) بزرگ و با خواستۀ بسیار و ایشان ملک را بخایه خوانند و ایشان زن از قبیلۀ بلهرا کنند و از این ناحیت صندل سرخ بسیار خیزد. (حدود العالم)
ناحیتی است (به هندوستان) بزرگ و با خواستۀ بسیار و ایشان ملک را بخایه خوانند و ایشان زن از قبیلۀ بلهرا کنند و از این ناحیت صندل سرخ بسیار خیزد. (حدود العالم)
بازاری به معنی دکاندار نیز آمده است، (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) : کند سوقیی سیب را خانه رس ولی خوش نیاید بدندان کس، نظامی، ، اسم یونانی تین است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، تین، انجیر، (یادداشت بخط مؤلف)
بازاری به معنی دکاندار نیز آمده است، (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) : کند سوقیی سیب را خانه رس ولی خوش نیاید بدندان کس، نظامی، ، اسم یونانی تین است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، تین، انجیر، (یادداشت بخط مؤلف)
نام مرغی که آنرا آسمانی گویند و بفارسی پودنه نامند و بهندی بیر خوانند. (غیاث) (آنندراج). مرغی است شبیه تیهو و به هندی لوا خوانند. (منتهی الارب). کرجفو و مرو گویند. مرغ بریان. (مهذب الاسماء). بلدرچین. (فرهنگ فارسی معین). سلواه: یکی و قال الاخفش: لم اسمع له بواحد و یحتمل ان یکون جمعه و وحدانه سواء. (منتهی الارب) : دریغ دار ز نادان سخن که نیست صواب به پیش خوک نهادن نه من و سلوی را. ناصرخسرو. من ترنجبین بود و سلوی مرغ بریان بود. (قصص الانبیاء ص 123). و من و سلوی برای ایشان بخواست وآن ترانگبین است و سمانه. (مجمل التواریخ و القصص). وجود بی کف تو تنگدست بود چنان که امن و سلوت میخواند من و سلوی را. انوری. قحط دانش را ز اعجاز ثناش من و سلوی از لسان خواهم فشاند. خاقانی. گر بعهد موسی امت را گه قحط از هوا باز من و سلوی سلوت رسان افشانده اند. خاقانی. ، هر چیز که تسلی دهد. (منتهی الارب) (آنندراج). مایۀ تسلی. (فرهنگ فارسی معین) ، شهد. (آنندراج) (منتهی الارب). ورتیج. عسل. (مجمل اللغه) (صراح اللغه). ورتیج. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (زمخشری). انگبین. عسل. (فرهنگ فارسی معین)
نام مرغی که آنرا آسمانی گویند و بفارسی پودنه نامند و بهندی بیر خوانند. (غیاث) (آنندراج). مرغی است شبیه تیهو و به هندی لوا خوانند. (منتهی الارب). کرجفو و مرو گویند. مرغ بریان. (مهذب الاسماء). بلدرچین. (فرهنگ فارسی معین). سلواه: یکی و قال الاخفش: لم اسمع له بواحد و یحتمل ان یکون جمعه و وحدانه سواء. (منتهی الارب) : دریغ دار ز نادان سخن که نیست صواب به پیش خوک نهادن نه من و سلوی را. ناصرخسرو. من ترنجبین بود و سلوی مرغ بریان بود. (قصص الانبیاء ص 123). و من و سلوی برای ایشان بخواست وآن ترانگبین است و سمانه. (مجمل التواریخ و القصص). وجود بی کف تو تنگدست بود چنان که امن و سلوت میخواند من و سلوی را. انوری. قحط دانش را ز اعجاز ثناش من و سلوی از لسان خواهم فشاند. خاقانی. گر بعهد موسی امت را گه قحط از هوا باز من و سلوی سلوت رسان افشانده اند. خاقانی. ، هر چیز که تسلی دهد. (منتهی الارب) (آنندراج). مایۀ تسلی. (فرهنگ فارسی معین) ، شهد. (آنندراج) (منتهی الارب). ورتیج. عسل. (مجمل اللغه) (صراح اللغه). ورتیج. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (زمخشری). انگبین. عسل. (فرهنگ فارسی معین)
نوعی یاقوت است. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به الجماهر بیرونی شود. - یاقوت خلوقی، قسمی زبرجد هندی زرد سیر. (یادداشت بخط مؤلف). این یاقوت را خلوقی بدان جهت گویند که از حیث رنگ شبیه است به خلوق که نوعی عطر است. (یادداشت بخط مؤلف)
نوعی یاقوت است. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به الجماهر بیرونی شود. - یاقوت خلوقی، قسمی زبرجد هندی زرد سیر. (یادداشت بخط مؤلف). این یاقوت را خلوقی بدان جهت گویند که از حیث رنگ شبیه است به خلوق که نوعی عطر است. (یادداشت بخط مؤلف)
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین