- سلف
- باجناق، هم زلف پیشینیان، کسی که در پیش میزیسته
معنی سلف - جستجوی لغت در جدول جو
- سلف
- باجناغ، دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند هر کدام نسبت به دیگری باجناغ خوانده می شود، شوهر خواهر زن، هم زلف
دستگاه الکتریکی کوچکی در اتومبیل عوض هندل که موتور به وسیلۀ آن روشن می شود
- سلف
- گذشته، درگذشته، هر کس که پیش تر از پدران و خویشان کسی می زیسته
معامله ای که بهای جنس را پیشکی بدهند و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرند، وامی که برای وام دهنده سودی نداشته باشد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس از مدتی پس بدهد
- سلف ((سَ لِ))
- سلف. سلف، پوست
- سلف ((سَ لَ))
- گذشته، کسی که در گذشته می زیسته، وامی که برای وام دهنده نفعی ندارد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس دهد، نوعی معامله که بهای جنس را بیش از تحویل جنس بپردازند
- سلف ((سَ لْ))
- باجناق، دو مرد که با دو خواهر ازدواج کرده باشند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناشتا شکن
وام گرفتن
سرفه کردن، پولی به عنوان رشوه یا تعارف پرداختن
جمع سلف، جوجه کبکان، جمع سلف، هم زلفان همریشان
لاتینی تازی گشته کات
نبودن پیشخدمت در رستوران و آوردن غذا توسط مشتری را گویند
دگر گشته ثفل دان خدودان ظرفی که در آن آب دهن اندازند
رستورانی که در آن مشتریان خود غذاها را بردارند و وجه آن را به صندوق پردازند و سر میز صرف کنند، رستوران خویش یار، غذاخوری خویش یار (واژه فرهنگستان)
رستورانی که پیشخدمت نداشته باشد و خود مشتریان آنچه را که می خواهند بردارند و پولش را به صندوق بدهند
سخن لاف و گزاف، توپ
خوگر انگلیسی اسپست
دلیر آهسته روی آهسته رفتن، جمع دلوف، آله ها، عقاب ها، ماده شتران گرانبار
آسمانه
موی سر، گیسو
شاخ خرما، موی ستبر، دم اسپ رده از دیوار، باد گردانگیز، مرغ شکاری، ترکیدن پوست، پوست رفتگی، ریشه شدن، بن ناخن ها
پیش رفته، متقدم
سفیه و خودسر و بیباک، فرومایه و احمق
سوگند خوردن
عقب، پشت سر فرزند صالح، جانشین دروغ، خلاف، برهان غیر مستقیم
رایگان، هلاک، اتلاف و زیان و تبذیر
موی ستردن، پیه بر گرفتن از پشت مازه
پرده آویختن، لنگه پرده پرده لنگه پرده باریکی کمر باریک میانی، جمع سجفه، تسوهایی از شب
تنگروزی، نزاری، بی خردی سبکمغزی سبک مغزی سبکی، درید گی مشک
تاریکی، روشنایی از واژگان دو پهلو لاروس تنها تاریکی و شب را آورده فرو آویختن، پایین کشیدن پرده روبند تیره گشتن چشم از پیری یا آسیب دیگر سدف هاوند (شبح)، جمع سدفه، تاریکی ها
تباهاندن تباه کردن کوتاهی ورزیدن، به زفان افکندن (زفان اشتباه) بیشروی (زیاده روی)، تباهی در خوراک، آزمندی در نوشیدن، خو کرد گی فراموشکار، تباه فرانسوی زرخرید درد گلو و سینه که به سبب سرفه به هم رسد، خارش کام احساس خارش در کام. خروج هوای زفیری که از ریه به طور مقطع و کوتاه براثر تحریک مجاری تنفسی خصوصا قصبه الریه و ابتدای حلق. اکثر اوقات عمل سرفه به منظور خروج سروزیته و ترشحات اخلاط خانه های ششی و برونشها است و گاهی هم برای خروج ذرات غذایی است که تصادفا وارد قصب الریه میشوند سعال
آب انگور که بی فشار بچکد، نابترین می، ناب، پیشتاز در سپاه، آغاز از شب می باده، آنچه چکد از انگور پیش از فشاردن