جدول جو
جدول جو

معنی سلطانقلی - جستجوی لغت در جدول جو

سلطانقلی
(سُ قُ)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز، دارای 159 تن سکنه میباشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُ)
اسمش سلطان محمد پسر رئیس بهاءالدین قمی معمایی بوده گویند بجمال باطنی و ظاهری آراسته آخرالامر کلانتر آنجا شده این چند بیت و رباعی از اوست:
خاک کویت دم مردن همه در چشم کشم
تا بمرگم نفشاند دگری بر سر خویش.
ایضاً:
شرمندگی ز قاتل خود کشتۀ مرا
روز جزا میان شهیدان نشانه ای است.
ایضاً:
آن دل که بعیش سرفرازی میکرد
بر هجر نظر به ترکتازی میکرد
دی در خم آن دو زلف پرتاب و خمش
دیدم که نشسته بود و بازی میکرد.
(از آتشکدۀ آذرص 238).
ورجوع به مجمع الخواص ص 272 شود
لغت نامه دهخدا
(سُ دِ)
آنکه دل سلطان دارد. بادل. شجاع:
سلطاندل و خلیفه همم خوانمش از آنک
سلطان پدر نوشت و خلیفه برادرش.
خاقانی.
سلطاندلان بعرش براهیم بنده وار
از بهر آبدست سران قد خمیده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
تیره ای از شعبه الیاس از تقسیمات دشمن زیاری ایلات کهکیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، دارای 1208 تن سکنه و آب آن از قنات است. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلطاندل
تصویر سلطاندل
شجاع و با دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانی
تصویر سلطانی
شاهی منسوب به سلطان: بتخت بوستان زد گل دگر ره کوس سلطانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانی
تصویر سلطانی
منسوب به سلطان، نوعی کتاب در قطع 30 * 50 سانتی متر، نوعی کباب برگ که پهن تر و عالی تر از انواع دیگر است
فرهنگ فارسی معین