جدول جو
جدول جو

معنی سلطانی

سلطانی
منسوب به سلطان، نوعی کتاب در قطع 30 * 50 سانتی متر، نوعی کباب برگ که پهن تر و عالی تر از انواع دیگر است
تصویری از سلطانی
تصویر سلطانی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سلطانی

سلطانی

سلطانی
شاهی منسوب به سلطان: بتخت بوستان زد گل دگر ره کوس سلطانی
سلطانی
فرهنگ لغت هوشیار

سلطانی

سلطانی
تیره ای از شعبه الیاس از تقسیمات دشمن زیاری ایلات کهکیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا

سلطانی

سلطانی
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، دارای 1208 تن سکنه و آب آن از قنات است. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

سلمانی

سلمانی
برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار

سلطانم

سلطانم
از تازی در ترکی شاه، شهبانو ولی اندک اندک تنها به شهبانو گفته می شده در ترکی نخست به سلطان و ملکه هر دو اطلاق میشده، بعدها شکل تانیث یافته به ملکه اطلاق گردید
فرهنگ لغت هوشیار

سلمانی

سلمانی
کسی که موی سر و ریش مردم را می تراشد، آرایشگر مرد، کنایه از مکان اصلاح موی صورت و سر، آرایشگاه
سلمانی
فرهنگ فارسی عمید