جدول جو
جدول جو

معنی سلطان - جستجوی لغت در جدول جو

سلطان
(پسرانه)
پادشاه، به صورت پیشوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند سلطان مراد، سلطانعلی، سکینه سلطان
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
فرهنگ نامهای ایرانی
سلطان
پادشاه، شهریار
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
فرهنگ واژه فارسی سره
سلطان
ملک، والی، پادشاه، فرمانده
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
سلطان
فرمانروا، پادشاه، حجت، برهان، قدرت، تسلط، در دورۀ صفویه، فرمانده قشون، در دورۀ قاجار، صاحب منصبی که عده ای سرباز به فرمان او بودند
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
فرهنگ فارسی عمید
سلطان
((سُ))
تسلط، فرمانروایی، قدرت، حجت، برهان، پادشاه
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلطانی
تصویر سلطانی
شاهی منسوب به سلطان: بتخت بوستان زد گل دگر ره کوس سلطانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانه
تصویر سلطانه
مونث سلطان شاه زن
فرهنگ لغت هوشیار
از تازی در ترکی شاه، شهبانو ولی اندک اندک تنها به شهبانو گفته می شده در ترکی نخست به سلطان و ملکه هر دو اطلاق میشده، بعدها شکل تانیث یافته به ملکه اطلاق گردید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانی
تصویر سلطانی
منسوب به سلطان، نوعی کتاب در قطع 30 * 50 سانتی متر، نوعی کباب برگ که پهن تر و عالی تر از انواع دیگر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلمان
تصویر سلمان
(پسرانه)
نام یکی از صحابه پیامبر (ص) که از اهالی فارس (شهر آباده) بوده و جهت دیدن آخرین رسول خدا به مکه مهاجرت کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلطان
تصویر بلطان
خرفه یمنی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطان
تصویر سرطان
چنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
نام برج چهارم از دوازده برج فلکی و در اصطلاح طب مرض خطرناکی است که زخم و ورم در داخل یا خارج بدن تولید میکند
فرهنگ لغت هوشیار
اندوه زدای دارویی است که می پندارند اندوه آدمی ببرد، آبمهره آبی که بر مهره افسون ریخته به دلداده خورانند تا از شیفتگی برهد
فرهنگ لغت هوشیار
باغرغرک گونه ای از باغرغره که پرنده است و آن را به نادرست باقرقره می نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلقان
تصویر سلقان
جمع سلقه، زمین های هموار خاک های خوب، جمع سلقه، زنان بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلفان
تصویر سلفان
جمع سلف، جوجه کبکان، جمع سلف، هم زلفان همریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطعان
تصویر سلطعان
خرچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلحان
تصویر سلحان
گلوگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوان
تصویر سلوان
فراموش کردن، از یاد بردن امری یا کسی، سرگرم شدن، خرسند و بی غم شدن
فرهنگ فارسی عمید
نادرست نویسی غلتان همگی واژگان هم خانواده با غلت پارسی که به نادرست با (ط) تازی نوشته می شوند مانند غلطاندن باید با ت نوشته شوند چیزی که می غلتد غلتنده، در حال غلتیدن، هر چیز گرد و مدور یا مروارید غلتان. مروارید کاملا گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطان
تصویر سرطان
((اِ))
نام عمومی تمامی تومورهای بدخیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرطان
تصویر سرطان
((سَ رَ))
خرچنگ، برج چهارم از بروج دوازده گانه منطقه البروج، که خورشید در حرکت ظاهری خود تیرماه در این برج قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرطان
تصویر سرطان
تکثیر بی رویۀ سلول ها در اثر جهش ژنتیکی و دست اندازی به بافت های مجاور که باعث اختلال در عملکرد آن بافت می شود، تومور، کنسر، در علم نجوم چهارمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد، چهارمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با تیر، خرچنگ، در علم زیست شناسی خر چنگ، چنگار
سرطان خون: لوسمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلطانیه
تصویر سلطانیه
با خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانیت
تصویر سلطانیت
پادشاهی سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سلطانیه مکاتبات شاهی نامه های رسمی و دولتی مقابل اخوانیات، خالصه ها (دولتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانه اللسان
تصویر سلطانه اللسان
تیز زبان زن چغاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانزاده
تصویر سلطانزاده
شاهزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطاندل
تصویر سلطاندل
شجاع و با دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطان مرکبات
تصویر سلطان مرکبات
پیش پهنا از میوه ها (گویش گیلکی) پهن پهنا (گویش مازندرانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطان زاده
تصویر سلطان زاده
شاهزاده، جمع سلطان زادگان
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از مرکبات. بزرگ جثه که در داخل آن ماده ای پیه مانند است و ماکول نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطان اللیل
تصویر سلطان اللیل
شبگرد میر شب شبگرد میرشب
فرهنگ لغت هوشیار
شاه شاهان شاهنشاه، محمد رسول الله ص: آستان خاص سلطلان السلاطین داده بوس پس ببارعام پیش صفه مهمان آمده. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار