جدول جو
جدول جو

معنی سلسبیلی - جستجوی لغت در جدول جو

سلسبیلی
(سَ سَ)
انتسابی است به سلسبیل که نام بعضی ازخواجه های دارالخلافۀ بغداد بود. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلسبیل
تصویر سلسبیل
نام چشمه ای در بهشت، کنایه از نرم و روان، کنایه از آب روان و گوارا، کنایه از می خوشگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبیلی
تصویر سبیلی
اسبله، نوعی ماهی خوراکی بزرگ بی فلس با شاخک هایی شبیه سبیل در اطراف دهان که معمولاً در دریای خزر یافت می شود
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
حیز و مخنث. (غیاث) (جهانگیری). مخنث. (شرفنامۀ منیری). حیز و پشت پایی. (برهان) (رشیدی). مؤلف انجمن آرای ناصری نوشته است: مخنث و هیز، و این بیت خاقانی را سند آورده:
ازین مشتی سماعیلی ّ ایام
وزین جوقی سرآبیلی ّ برزن.
مرا در لغت سرآبیلی تأمل است و تصحیف، گمان می برم سماعیلی ایام بمعنی ملاحدۀ معروف به اسماعیلی مناسب است و سرائیلی بمعنی یهود مناسب است، چه اصل آنها بنی اسرائیل بوده بر در کوچه ها گردند و برای معاملات خسیسه فریاد زنند و سنگ اطفال خورند، و سماعیلی و سرائیلی با یکدیگر مناسب ترند، معنی سرائیل را نمیدانم و به یای موحده بمعنی هیز دیده نگردید. (انجمن آرای ناصری) ، پسربچه. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
به سبیل. برایگان. مفت. مجانی:
ز بس کو داد سیم و زر سبیلی
نماند اندر جهان نام بخیلی.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نسبتی است مر سبیله را و آن بطنی است از قضاعه. (الانساب سمعانی) (لباب الانساب ص 531)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلسبیله
تصویر سلسبیله
نرم و گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلسبیل
تصویر سلسبیل
نام چشمه ایست در بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسبیلی
تصویر لاسبیلی
لاسبیلی در کردن، سخنان توهین آمیز طرف یا اعتراض او را جواب ندادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیلی
تصویر اسبیلی
اسبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلسفیل
تصویر سلسفیل
ایتالیایی تازی گشته شنگ تره ای از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلسبیل
تصویر سلسبیل
((سَ سَ))
نرم، روان، گوارا، نام چشمه ای در بهشت
فرهنگ فارسی معین
چشمه، عین، کوثر، خوش گوار، گوارا، روان، نرم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسبله، از ماهیان درشت اندام دریای خزر که سری بسیار بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی