جدول جو
جدول جو

معنی سلحه - جستجوی لغت در جدول جو

سلحه
زینه جنگ افزار
تصویری از سلحه
تصویر سلحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آلت جنگ مانند، تیغ، تیر، نیزه، سلاح، اسلحه آتشی، توپ، تفنگ، نارنجک وغیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلحه
تصویر اسلحه
جنگ افزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسلحه
تصویر مسلحه
انبار مهمات، جای ترسناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسلحه
تصویر اسلحه
سلاح ها، آلاتی که در جنگ به کار برود، آلتهای جنگ، جمع واژۀ سلاح
فرهنگ فارسی عمید
مسلحه در فارسی: زینه گاه، دید گاه، گروه زینه داران، سهمگاه جای سهمگین جایی ترسناک که لازم باشد سلاح با خود بردارند، محل سلاح پوشیدن، محل دیدبان دیدگاه، گروه سلاحدار نگهبانان مسلح: مسلحه تمیشه شمربن عبدالله الخزاعی با هزار نفر عرب، جمع مسالح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلحه
تصویر اسلحه
((اَ لَ حِ))
جمع سلاح، ابزارهای جنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلمه
تصویر سلمه
(دخترانه)
نام گیاهی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طلحه
تصویر طلحه
(پسرانه)
نام یکی از صحابه پیامبر (ص)، نیز نام دومین امیر از سلسله طاهریان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
چیرگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سلسه
تصویر سلسه
دودمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساحه
تصویر ساحه
واحد ساح: اسپانور درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
جامه پوستی پوستین نیایش، نماز شبگاه نماز نبایا، پاره ای از پنبه، شماره افزار (تسبیح) دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحله
تصویر سحله
خرگوش ریزه خرگوشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجحه
تصویر سجحه
سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطحه
تصویر سطحه
رویه پهنه رویه سطح پهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوه
تصویر سلوه
خرسندی، فراموشی، سرگرمی، بی اندوهی آسود گی
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ پهن، نازک اندام زن گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکه
تصویر سلکه
رشته نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمحه
تصویر سمحه
راد زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلفه
تصویر سلفه
ناشتا شکن
فرهنگ لغت هوشیار
کالا کالای بازرگانی، آژخ زگیل دانه ای که بر پوست پدید آید و درد ندارد، یک دانه زالو سرشکستگی شکسته گشتن سر سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر. سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
قدرت و قوت، غلبه و اقتدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطحه
تصویر سلطحه
دختر پت و پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلخه
تصویر سلخه
چگالی سرخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبه
تصویر سلبه
برهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
قدرت، توانایی، چیرگی، فرمانروایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلعه
تصویر سلعه
جوش، دمل، توده ای که در زیر پوست بدن پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
زمین خارناک، نام یکی از ده یاوران محمد بن عبدا 000 صلی ا 000 علیه وآله
فرهنگ لغت هوشیار
سخنی نیکو بذله نگهداری، پایندانی، پاره ای نمک، آلوده: آب سخنی نیکو، جمع ملح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبحه
تصویر سبحه
((سُ حَ))
دعا، ذکر، تسبیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلمه
تصویر سلمه
((سَ مَ یا مِ))
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه، قطف، سرمج، سرمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
((سُ طَ))
قدرت، تسلط، فرمانروایی، پادشاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملحه
تصویر ملحه
((مُ حَ یا حِ))
سخن نیکو، جمع ملح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلعه
تصویر سلعه
متاع، کالای تجارتی
فرهنگ فارسی عمید